• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : من؟
  • نظرات : 5 خصوصي ، 51 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    + نيک 
    يه نظر ديگه مي خواي ...
    پاسخ

    هههههههههه... مردم به چه چيزايي مي انديشن... :دي
    هعي ... پووووو ... امروز خواستم بهت زنگ بزنم ديدم جز شماره خونه قبليتون هيچ شماره ديگه اي ندارم ازت :))
    اين فتوبلاگه ام ماله مويه تازه يه روزشه .. هاا :)
    پاسخ

    شمارم همون شماره است ياسي جون :*
    + گندم 
    آي شيطون ..........
    پاسخ

    :)
    + گندم 

    شمس از راه آموزش امرار معاش مي کرد البته نه مثل الان بيزينس !!

    پاسخ

    اين مقامات جناب شمس رو نمي دونستيم :) باز هم در جواب كامنتي كه خصوصي شد: شايد از همون ها :)‏
    + گندم 

    چرا نميگي ايشون چي درس مي دادند ؟
    پاسخ

    شايد يك چيزي تو مايه هاي همون مواد درسي جناب شمس...
    + گندم 


    بيا تو وادي ادبياتي ها ...... بعد بگو شمس چکارها با مولانا نکرد که کوچک ترينش معلمي ه رفيق !!

    ريخت پايين ملاي روم را ...... ودوباره پي ريخت ....

    اين يعني بسم الله اگر حريف مايي ....

    پاسخ

    ولي شغلش كه معلمي نبود... معلمي مي كرد ...
    + گندم 

    ...... و چقدر خوبه نويسنده هي نگه اينجا اين رو مي خواستم بگم اونجا اين رو ..... استعاره رو من خواننده بايد بفهمم .... نمي فهمم حظ نبردم ولي باز هم پاي نوشته ات شدم ....اين يعني دارم بال مي زنم ..... نچين نوک پر ها رو خانووووم نويسنده !!

    شد ؟

    پاسخ

    خيلي تقوا به خرج دادم تا براي هر كلمه اي كه نوشتم توضيح و تفسير رديف نكنم. شما خودتون برداشت كنين واژه ها رو... در جواب كامنتي كه خصوصي شد هم: حتما لازم نيست آدم معلم باشه كه شيخ اشراق به وجود بياره... جناب شمس هم معلم نبودن... ولي مولانا شيخ اشراق شدن. :)
    به اون بچه هاي بالا بگو منم يه مشت و مال بدن . ناسلامتي دو ساعت نشستم بهت نظر دادم پشتم درد گرفت
    پاسخ

    ببين حدايتي... چيزه... بگو... اه يادم رفت... آهان، من سال هاي متمادي بي منت بهت نظر دادم هيچكي هم مشت مالم نداد! حالا تو!!!
    پولي تو قافيه ديدي؟ من که نديدم . نکنه سران و عام رو مي گه . يادش به خير اون موقعا که تو فاز تقطيع هجايي بودم نون بعد از حرف کشيده مي ديدم ذوق مي کردم که بايد خطش بزنم... الان نيکي گفت سرااااان يادش افتادم . آره مادر .
    حالا اينا رو ول کن ، اومدم اينو بهت نشون بدم :نوشته هاي مَ.ن پيش ِ پاافتاده نيست
    ولي پيش ِ پاي ِ تو افتاده
    از زمين بلندش نکن
    کثيف مي شود
    طبع ِ نازکت!
    .
    .
    .
    پژمان ِ رنجبر

    اومدم بگم اين پژمان رنجبرم با پيامرسانيا همدسته ، خودش رنج برده مي خواد مارو هم رنج بده
    پاسخ

    =)) جان تو اين پيام رسان تصميم داره ما رو از پا در بياره.... ولي اين شعر پيمان رنجبر خيلي لطيف بود، فقط نمي فهمم اين شاعرا چرا انقدر نسبت به معشوق(خيالي يا حالا غير خيالي) شون مظنونن! يه آدم خوب بينشون پيدا نميشه... همشون يا نامردن يا گذاشتن رفتن يا دل اين يارو رو به درد اوردن و ... كلا آدماي بدي ان... آره قافيه همون عامه... بلند بخونش آهنگ داره! بعله...
    + نيکي 
    آخ آخ ... گفتي ،
    کمرم ! جات خالي يک کمر دردي کردم اين دو روز که ديشب تو بگو من يک ساعت مث آدم تونسته باشم بخوابم . استخدام کن مادر اين بچه هاي بالا بيان يه مشت و مالي بدن کمرمو ...
    پاسخ

    مي خواي اصلا مستقيما يه كمر جديد واست بخرم؟ نه جان من... اگه مي خواي بگو...
    + نيکي 
    اين دوتا بيکا را رو ببين !
    منو اون يکي عزيز ديگه بشينيم تو اجلاس کنار آرميتا ،جون بکنيم قاطي سرررررررران، شما ها بشينيد اينجا درد و دل کنيد در ملا عام ( قابل توجه هدي ؛ قافيه رو داشتي جان من ؟!)
    از همين جا به اون يه نفر ديگه ي عزيز که در اجلاس حضور به عمل اووردندخسته نباشيدي مي گم : خسته نباشيد ! ( مي بيند تو رو خدا اين دوتا رو ؟!)
    الان ديگه بايد تو مراسم اختتاميه باشن دوستان سرمون . منم ديدم ديگه تواني ازم باقي نمونده بس که حضورم مفيد واقع شد در بين اين همه سر ، اين بود که بابه کار گيري از راهکار هاي استاد ديدي بزرگ _که همين جا بر روحش درود عرض مي کنم _ ، اختتاميه را ديگر پيچاندم و يه آغوش خانواده باز گشتم ( جان عمه ام !!!)
    پاسخ

    اصلا اين چند روزه اين قدر مصاحبه و ديدار داشتي بايد يه چند صد نفري رو استخدام كنم بيان مشت و مالت بدن! همه ي ديدار ها رو خودت رفتي يا بدلت رو فرستادي خاله؟ اين ناهار رييس جمهور رو هم بودي؟ ناهار بود يا شام؟ البته اصلا اگر شما نباشي كه سر ها نمي رن شام بخورن.... شما كه پيش سرا بودي هدي جان هم اومدن لطف كردن نظراي منو از 11 به 37 رسوندن... جات خالي دچار كمبود اعتماد به نفس شده بوديم نديدي كه.. يع وعضي بود... :دي
    تو با خودکار مي نويسي يني؟ ها؟
    پاسخ

    اوهوم... با خودكار مي نويسم هنوزم خيلي وقتا :)
    ديکه بسته ،
    پاشو بيا شميم سبز من
    کم نظر مي دي ! ازت راضي نيستم . تجديدت مي کنما . پاشي بري اون مسلخگاه امتحان نظربازي بدي
    پاسخ

    برم صلاه به جا بيارم خواهر... اجازه مي دي؟ من اون همه بهت نظر دادم تازه....
    اه واقعا که ضد حالي
    بعد به من مي گه درخت
    آخه آدم موقع حرف زدن با شيخ اشراق اينترنتش قطع مي شه ، برو از خدا بترس !
    بايد يه کتاب بنويسم : رساله الاينترنت ، في مقامات شيخ اشراق ابوالخير ! در سي و يک باب . به نيت شماره ي ليست زمان سوم ب ايم ! چندين بابش رو اختصاص بدم به آداب صحبت ... نه چيزه ... آداب نظر بازي با شيخ اشراق هدايتي متين !
    پاسخ

    اومدم بابا هو.. الان وصل شدش! دختر خانوم... نگاه كن من اينجام ... :دي
    ما بچگي ها اسم دکترمون دکتر خاتمي بود . خيلي هم پير بود طفلکي .. انقدرم نازنين و خوب بود ..پيرمرد بيچاره ... فکر کنم تا حالا مرده باشه پو .

    آره ، آدما زود مي مي رن :(
    پاسخ

    خاتمي؟ يادم خانوم خاتمي افتادم...نه ترمز هنوز زندس بچه هاشم خارجن... خودشم داره مطبش رو بازسازي ميكنه چند وقته نيستش! :دي
       1   2   3   4      >