ئه پس از شعرت با تحريفات خودم استفاده كردم! اون قسمت چه كسي باور كرد رو با اون يكي شعره اشتباه گرفته بودم، يه چند ماهي بود داشتم مي انديشدم كدومش درسته... بس كه شعرات شبيه همه!

هدي يادته آخر سوم راهنمايي من مي گفتم مردم تو هي اين شعره رو واسم مي خوندي؟ ببين... يعني واقعا بايد جغرافي امتحان بديم... هدي من تحملشو ندارم...

واقعا چه كسي باور كرد هو؟ ببين بذار يه چيزي رو همين الان روشن كنيم اين شعره كه مي گفت چه كسي باور كرد برق چشمان تو گوياي چه سريست كه من... چه كسي باور كرد بود يا چه كسي مي داند؟

حالا براي اينكه اين بيماري ات برطرف شه چند دفعه تكرار كن كه نرگس سادات زير دست پلي بزرگ شده تكرار كن... آخي... يادش به خير...

باز خودشيفتگي آباني ات زد بالا؟ نرگس سادات بغل دستي من بوداااا زير دست من بزرگ شده بود!

چه كسي؟ تمومش كنه؟

آره خيلي خوب يادمه... كه نرگس سادات هم همش كنار من مي شست راجع به اين نظربازي و چشم و اين طرف و اون طرف راهرو حرف ميزد ... هدي پر شور تر از راهروهاي راهنمايي آيا هست؟

آره واقعا خوشحالم... اين قدر كه براي تقدير تشكر مي خواستم بيام بهم كلي نظر بدم... پر شور تر از چشم تو نيست؟

ببين هو.... يعني حرف دل منو زدي! نويسندگي گير كرد تو گلوم با اين وضعيت! هي مي گن نگين سوم ب سوم ب!اون روزا يه مطلب صبح مي ذاشتم تا ظهر 90 تا نظر داشت. يكي ظهر مي ذاشتم باز تا ظهر 90 تا نظر داشت! خواننده ي خاموش هم كه ماشالله فت و فراوونه... مي خواي يه تابلو بزنيم اين بالا كه زكات خواندن وبلاگ دادن نظر است؟ نظرت چيه؟ مي دوني چيه؟ الان داشتم ليست كلاس دوممون رو مي ديدم اسم كسايي رو كه رفتن رو زرد مي كردم! مي دوني چيه هو فقط 23 نفر از 64 نفر كلاس يعني چند نفر موندن؟ 41 نفر... جالبه نه؟ هدي دوم راهنمايي بوديم روزاي خوشي رو مي گذرونديم نه؟

نه احمقانه نيستش... اصلا احمقانه نيست... :)

چي خوبه؟ :)

آره من اين تيكشو خوندم.... يه چيزاي غريبي يادم مياد :)

آخه اون سفت واقعا نوبرش بود! اين قدر به مغزم فشار اوردم آخرش به نتيجه نرسيدم! آره نيكي هم كه استاد منه.... :دي

واااااااي هو نگووووو... صاف كه اين شكليه! ولي من چند شب پيش تو هير و وير زندگي داشتم فكر مي كردم سفت اين شكليه؟ آخرش انقدر فكر كردم بي خيالش شدم نوشتم محكم! :دي

متشكرم.