سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می دانم اینبار هم به سان دفعات گذشته مثل دختربچه ای که برای چندمین بار عزیزترین عروسکش را نابود می کند، همه چیز را در دستان مهربان خدا بگذارم و با لحنی  شاید کودکانه تر از همیشه بگویم:

باز هم خرابش کردم ...

و درست مثل همه ی دختربچه های گرفتار این موقعیت ها، بغضی در آستانه ی چشمانم ایستاده باشد که اگر کلمات پیروز نشدند جاری شود ....

و تفاوت خدا با بزرگتر هایی که عروسک دختربچه ها را به زندگی بازمیگرداند این است که دست هایش بی اندازه می بخشند...

و قبل از جاری شدن هر بغضی همه چیز را سامان می بخشد ...

و دختربچه ایمان می آورد که خیلی پیش از این باید سراغش را می گرفت....

.

.

.

پ.ن: قسمت نبود نوشتن... نویسندگی که توضیح و تفسیر نیست عزیزکم....

پ.ن: شما که بهتر از من می دانید، بی مخاطب نوشتن بلد نیستم ....


+ تاریخ چهارشنبه 91/5/25ساعت 10:55 عصر نویسنده polly | نظر