• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : زندگي از ديد ...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + سارا 
    عالي بود. يه جاهاييش واقعا احساس غرور مي کردم.
    تمام جاهاش ام بهت حسوديم شد.
    دختر خاله ات راس مي گه معرکه اي. ايشاللا «تر» هم بشي ...
    پاسخ

    سلام. متشكرم. شرمنده كرديد. :)
    + عاطفه 


    اگربگم که بسيار بسيار معرکه هستي دروغ نگفتم دختر خاله عزيز

    نرفته دلم برات تنگ شد.......

    پاسخ

    انقدر تو اين دنياي مجازي عاطفه ديديم كه باورم نشد دخترخاله ي خودمي! :) خعلي لطف داري! امروز هي گفتم برگرديم اصفهان ها... كسي موافقت نكرد. :)
    آپم پو ، برو ببين ، نظم دنيا رو هم به هم زدم . خوب از پس به هم زدن نظم دنيا بر اومدم ؟
    البته قرار بود نظم دنيا رو تو يه ترانه تموم کنم . نشد ترانه بگم . ترانه م نيومد . پو مي دونستي "ترانه" از قديم تا حالا يه عالم معني مختلف پيدا کرده؟
    تو تاريخ ادبيات نوشته خيام ترانه مي گفته . من شاخ در آورده بودم .
    گفتم زمان ما که خيام رباعي مي گفت . ترانه ش کجا بود؟
    بعد فهميدم واژة? ترانه در قديم در معناي رباعي به‌کار مي‌رفته. به هر تصنيفي که سه گوشه داشته باشه هم ترانه گفته مي‌شده. در قديم هم‌چنين واژه? ترانه رو گاه در معناهاي سرود و نوا و نغمه به‌کار مي‌بردند.
    در حال حاضرم که مسحضر هستيد ، به شعرايي مثل اين شعر معروف: پاييزه اما داره برف مي باره ، من و تو و آسمون و ستاره ،دستاي کوچيکم حسابي سرده ، يه دل دارم که غرق کلي درده... " مي گن ترانه .
    اينا رو گفتم که پس فردا نشستي تاريخ ادبيات بخوني اين چيزا رو بدوني ننه ! آره ! مي دونم که دستم درد نکنه ، خيلي دوست خير خواهي ام !
    پاسخ

    ئه... تبسم هم تو وبلاگش يه ترانه گفته. خونديش؟ عروسكم پيدا نشو؟ خيلي غمگين و محزونه... من دوباره تو فكر يه دوره ام كه براي خودم بذارم و جمله ها و متون غمگين و محزون نخونم! آپتم رويت نمي كنم! گفتم كه! نيستش! مي تونيم رو قبرمون هم بنويسيم مي خواست نظم دنيا رو تموم كنه! همين! ... نه... اين خوب نيست... آخه شايد وقتي ما بريم نظم دنيا هنوز تموم نشده باشه... چ ميدونم ...
    من هي بگم ما بدشانسيم تو بگو نه !
    حسين رفته مغازه ي سر کوچه ، يهو ديده عکس پور اصفهاني رو زدن رو شيشه ي مغازه !! بعله ... آقا کيف پول و کارت ملي شو گم کرده بوده ! حسينم زنگ زد بهش ، پا شد اومد کيف پولشو از مغازه ي سر کوچه مون گرفت . حالا هم اومده خونه مون نشسته داره با حسين گل ميگه و گل مي شنوه .
    پاسخ

    هدي؟ تو واقعا احساس نمي كني حسين تون خيلي زيادي خوش شانسه؟ پور اصفهاني تا مغازه ي سركوچه هم اومده؟ گاهي فكر مي كنم حسين هر وقت ميره بيرون كسي رو نمي بينه به جز پور اصفهاني و رائفي پور و لابد آقا افتخارو.... شانسه ديگه ...
    پو من نمي دونم ما کي مي مي ريم . ولي قبل مرگم ، وصيت مي کنم
    روي قبرم بنويسند :کمي عاشق يود
    شعر مي گفت و قلم مي زد و آخر هم مرد
    پس شما شاعر و عاشق نشويد !
    آخرش مي ميريد !
    پو ببين يهو بيخودي چه خوش رنگ شدم ! وبلاگت جن داره !


    پاسخ

    =)) =)) واااااااااااي =)) حيف اين نزديكا نيستي يه دونه از اون خنده هاي انفجاري ام رو رويت كني به خاطر اين جنا! روي قبرم منم بنويسيد اگه تو زندگيش هيچي نشد لااقل عاشق شد! بعدشم بنويسين كه اونايي كه عشق ندارن رواشونه برن بخسبن!... يعني اگر عاشق و شاعر نشن نمي ميرن؟
    پو با اجازه ت پستمو پاک کردم . اون "توام" ي که اول نظرت نوشته بودي معرکه بود ! يعني مو نمي زد !
    هر وقت ديدي اين چيزا
    دستتو نمي گيره ، تو رو نمي بره بهشت
    تو رو نمي بره که از شدت کيف بميري
    بلند شو ، بزن نظم دنيا رو تو يه ترانه تموم کن
    من خودم اين کارو کردم
    خوش بخت ترين غريب بي راه و خسته که مي گن منم
    دارم از تو ... داغون مي شم
    ولي سرم رو گرفتم بالا که بگم من ...
    شما که حرف منو نمي فهمين
    شما که سبکبالي بارونو نمي فهمين
    پياده نرفتين زيارت نور
    تنها گريه نکردين با خودتون
    وقتي مي گم من بعد از حافظ خودم فقط
    دارم دروغ مي گم
    من روح غريب همان حضرتم که از شيراز
    و من چه شوقي داشتم وقتي داشتم مس نوشتم من دنيا رو داشتم
    که بهشت نصيبم شد
    عاشق شدم
    "ري را " رو پيدا کردم
    دي ماه عاشقش شدم
    شهريورم مُردم


    حالا پو ، دارم مي رم نظم دنيا رو تو يه ترانه تموم کنم .

    پاسخ

    بذارشون با نظم بي نظمي هاشون ... تا هيچ وقت لذت تنهاي تنهاي گريه كردن رو نچشن! نمي فهمن شوق خوشبخت ترين غريب بي راه خسته چه جوري اشك هاش رو جاري مي كنه عين همون بارون... نمي فهمن سبكبالي بارون رو... هو برو نظم دنيا رو تو يه ترانه تموم كن... راستي ما كي مي مي ريم؟
    اين يکي رو هم گوش کن :
    دوش چه خورده اي دلا ؟!
    راست بگو !
    نهان مکن !
    چون خمشان بي گنه ،
    روي بر آسمان نکن ! ...کلک!

    باده ي خاص خورده اي
    نقل خلاص خورده اي
    بوي شراب مي زند (خفه مون کردي ... ! )
    خربزه در دهان مکن ......

    دوش شراب ريختي
    وز بر ما گريختي
    بار دگر گرفتمت
    بار دگر چنان مکن ... ! در نرو شيطون ..... !
    ببين ! اصن از شعراش معلومه چشم و گوشش مي جنبه :))


    پاسخ

    :)) بيچاره مولوي! هي من مي گم واسش حرف در اوردن بگو نه! ما كه زنده و سرحاليم مولوي هم نيستيم واسمون حرف در ميارن! حالا اون بدبخت زبون هم نداره از خودش دفاع كنه 700 سال پيش هم دستش از دنيا كوتاه شده انتظار داري واسش حرف در نيارن؟ نه واقعا هو...! عاشق اون تيكه ي بار دگر گرفتمت شدم... كلك... گرفتمت... اوخي...
    در حال حاضر "تو را که عشق نداري" از سر زبونم افتاده.و يه شعر با حال ديگه يک بند داره تو مغزم مي چرخه :
    هي کج و راست مي روي !
    باز چه خورده اي ؟ بگو !
    مست و خراب مي روي ،
    خانه به خانه ، کو به کو
    ...
    با که حريف بوده اي؟
    بوسه ز که ربوده اي؟
    زلف که را گشوده اي ؟
    حلقه به حلقه مو به مو !


    لطفا با لحن بخون پو..... هي کج و راست مي روي ، باز چه خورده اي کلک ؟!....به که حريف بوده اي ناقلا؟ ... بوسه ز که ربوده اي شيطون ؟ زلف کيو گشوده اي شيطون بلا ؟! ... آره ناقل؟ با ما هم بله ؟...!
    :))
    پاسخ

    كاملا با لحن مي خونم هو! چون بار ها اين شعر رو از پشت تلفن با همين اصطلاحات كلك و ناقلا برام خوندي! :)) حالا بگو ببينم زلف كه را گشوده اي خاله؟ :دي
    نه نداشتيم!
    چطور تو فيداي منو منحرف ميکني؟ :))
    پاسخ

    خب تو اول پستاي منو منحرف كردي! :دي
    + ن.گ. 
    اين جوري نگو پو :(
    پاسخ

    وا خب لوس مي كنه خودشو ديگه! ببينم آباني نيست؟

    :)

    براي برگشتن از مشهد ب تهران 8ساعت توي فرودگاه کاشته شديم.ياد اون اصطلاح قيچي توي اون متني ک نوشته يود روز آخر سوم راهنمايي خوند افتادم ک ميگف تمام اين فضاي سبز اطراف بخاطر کاشته شدن ماس در طولاني مدت...

    از فرودگاه مهراباد تا خونمون بعد از فرار کردن از دست اون غول بي شاخ و دم ک اسمش هواپيما بود و اون منطقه ي نفرت انگيز ک اسمش فرودگاه بود اولين چيزي ک ب چشمم اومد ترافيک بود براي ايست بازرسي.آقائه رانندهه ميگف واسه اجلاس از اينا کلي ميذارن.تنها چيزي ک توي اين مدت طولاني سفر ک با زمان علاف شدنمون ب عبارتي ب اندازه ي4 بار رفت و برگشت ب مشهد رو ميشد فقط ب تخت خوابم فکر مي کردم ک چقدر دلم براش تنگ شده بود...

    وقتي برگشتيم مامان ليلا(ليلا رو يادته؟؟عروسيش بود اولاي تير!!)اومد گف همه ي کفش هاي ما رو دزديدن.

    پاسخ

    يادمه هميشه هم كفش هاتون رو جمع نمي كردين كه مي دزديدن! چرا واقعا؟ منم تو اون مدت ترافيك به هر كي جلو دستم رسيد فحش دادم ولي به ايست بازرسي كه رسيديم كلي احساس مهم بودن كردم!‏:دي
    چرا زياد بود...
    :))
    پاسخ

    :((... خب اين همه از اين رماناي زرد مي خونين يه چهار كلمه يادداشت منم بخونين ديگه!:(((((


    سلام پو ....:)

    زياد بود....:)

    نبود؟؟؟

    بود يا نبود؟؟؟

    بووووووووووووووووووووووووووووووووود!!!!!

    پاسخ

    سلام عبدو! نه خاله نبود... زياد نبود كه....
    + رهگذر 

    سلام ... برگشت از فرودگاه امام ؟!!! اصفهان مگه نبودي !!
    پاسخ

    بهله اصفهان بودم. ولي از فرودگاه امام كه برنگشتم. از جاده برگشتم كه از فرودگاه امام مي گذشت!
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ دوشنبه 6 شهريور 91 نوشته (زندگي از ديد...) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    اينم از اين نيان دعوام کنند!:دي
    پاسخ

    متشكرم! :) واااااااي.. چيزه... قالب وبلاگتو.... اين قالب رو هم به فهرست شباهت هامون مي تونيم اضافه كنيم چون من خعلي دوسش دارم! :دي
       1   2      >