• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ارزش خواندن ندارد.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تازشم نجمه منو فولي مي رفتيم حياط بعد هي
    فولي مجبور مي شد از اون بالا منو ببينه من هم خب
    با اعتماد به نفس شونه به شونه اش البته اگه يکم اون بالا پايينو در نظر بگيريم
    قدم مي زديم ........
    بعد همشم خجالت مي کشيديم ......
    البت پو دفعه هاي اول اين طوري بودا
    بعدا عادت نکرديم ؟
    من و سنا هم که ميخوايم راه بريم سنا زانوهاشو خم مي کنه
    که هم قد من بشه
    ولي خب
    اکشال نداره که .......
    با هم بودنو عشقه
    پاسخ

    تو بعد يه مدت عادت كردي! من هميشه بايد از اون بالا نگاه مي كردم و هيچ وقتم عادت نكردم! اوهوم با هم بودنو عشقه