و باز هم : آه خداي من ...
زهرا مي رود امروز. و مي ماند آن نصف قلبي ک بهم داد و روش نوشته زهرا. و اون يکي نصف قلب هم ماند پيش خودش منقش ب نام من !!! همش ياد اون خودکارا مي افتم ک خريديدم از مشهد ...:))
و هم چنان : آه خداي من ...
کد رو گذاشتي؟ داغونه ؟ اگه اينم کار نکنه ميرم گريه مي کنم .
زهرا مي رود اين بامداد ...
من از شهريور متنفرم !
رفته بودم مانتو گرفته ام. مدل ها و فرم هاي دوختش از پارسال هم داغون تر بود با اينکه در ظاهر عين پارسال بود ... و مانتوي من توي تنم گريه مي کند. و من مي بينمش هم گريه م مي گيره ...
کتاب درسي و کوفت و مرض هم ندارم.
واقعا داره گريم مي گيره ...
و باز هم : آه خداي من ..