سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می گم ای کاش دل موجودی بستنی نبود. یعنی به جایی بسته نمی شد. همیشه در حرکت بود شد و دائم در تکاپو دائم در جنب و جوش... دائم....

ای کاش دل موجودی بستنی نبود. ای کاش اصلا انسان دل بند نبود.... ای کاش اصلا دل هیچ انسانی در بند نمی رفت. ای کاش اصلا بندی نبود که دلی بخواهد بهش بند شود... ای کاش دل هیچ کس بسته نمی شد....

ای کاش دل صاف و صیقلی بود. این قدر گرد صاف و صیقلی که هیچ بندی بهش بند نمی شد و دل از همه ی بند ها می گریخت. ای کاش دلمان هیچ وقت بند نمی شد که هر چند وقت یکدفعه این در بند بودنش کار دستمان بدهد.

کار که دستمان داد هیچ. مجبورمان کند که کلا به روی خودمان نیاوریم که دلمان یک جایی بند است و بندش دارد کشیده می شود و ما هم نگاه می کنیم. اگر دلمان بند نبود. هیچ وقت کشیده نمی شد و ما را با خودش نمی کشید.

لااقل با وجود همه ای بند ها و دلبستگی ها ای کاش این دل آن قدر زور داشت که به خاطر دلبندی اش از در و دیوار بگذرد! اصلا ای کاش وقتی دل بسته می شود قابلیت پرواز کردن هم پیدا می کرد. ای کاش هر کس دلبستگی داشت دو تا بال ها روی شانه هایش به وجود می آمدند که دلش زیاد کشیده نشود...

دردش می آید خب.....

اصلا ای کاش دل موجودی بستنی نبود....

 

 

 

پ.ن: ولی باز هم ترجیح می دهم دلمان بند باشد....


+تاریخ شنبه 90/6/26ساعت 10:40 صبح نویسنده polly | نظر