• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : كبابي....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام عليکم .
    لحظه هاي با شکوهي را ک مي گفتم الان اند.من الان قم ام. و هيچ غلطي در ارتباط با درس و مدرسه نکردم. زهرا هر از گاهي مي زند زير آواز! با آمد بوي گند ماه مدرسه !
    در مورد آينده ي با شکوه و رشته هم خوب بود. من دنبال ي رشته ام ک حال کنم باهاش. والله ک نيست! و من جز ترک تحصيل ب چيز ديگري فکر نمي کنم. و همان فرار کردن و جا زدن ..
    و زهرا امسال مي رود اول راهنمايي!!
    باز هم در مورد رشته ي جگرکي ...
    شايد در من کمي لاقه باشد در اين مورد چون هر وقت از اين بازار روز هاي خيلي شولوغ ک اين چيز ها رو دارن رد ميشيم يرم و دل و جيگر ها رو نگاه مي کنم عين بازديد علمي و از مامانم و گاهي از آقاهه مي پرسم اينا وا3 کدوم موجود بي گناهيه ...
    ولي من کلا گاو رو بيشتر از ببعي دوست دارم. با اون معده اش !
    :))
    با تشکر از مشاوره ي تحصيلي شما!1
    دلم خيلي عجيب گرفته است ته ته اش ...:(
    پاسخ

    ابتدا عرض كنم كه به دلت بگو نگيره! من الان حس سه شنبه ها رو بايد داشته باشيم ولي ندارم و سعي مي كنم داشته باشم. يك باكس عظيم(شما بخوان جعبه عظيم) از خاطرات اول راهنمايي و آت و آشغال ها آن دوره پيدا كردم! بايد مي ديدي چه چيزهايي توش بود! از دفترچه گزارش كار ماشيني با سوخت مايع تا امتحان ها خانوم لياقت كه من 20 پلاس پلاس گرفته بودم(شما بخوان بيست دو مثبت) و همه ي چيزها و چرندياتي كه اون روزا داشتم و همه ي افكار متعلق به اول راهنمايي ام كه خيلي عجيب و غريب و اغراق آميز بودن! و به طور كلي من و شماهاي(يعني تو و غزال و قيچي) اول راهنمايي بين همه ي اون برگه ها قايم شده بوديم و به احتمال زياد به چند تا از مسخره بازي هاي مخصوص خودمون مشغول بوديم! اول راهنمايي مثل يه روز طولاني ژر از مسخره بازي به نظر مي ياد كه در تمام طول اون روز مشغول ماشيني با سوخت مايع بوديم... هووووووم....