سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می خواهم کباب درست کنم.

می خواهم بشینم با دست دانه دانه چوب ها را بگذارم روی هم. آتششان بزنم. نه با ذغال و این لوس بازی ها! دلم می خواهد به جای سیخ از چند تا شاخه ی نوک تیز استفاده کنم.

و البته دلم نمی خواهد همه ی این کار ها را تنها انجام بدهم.

دلم می خواهد ضحی هم آنجا باشید(البته وقتی ضحی باشد قطعا ریحانه هم هست). و غزال که خوب بلد است  جوری کباب درست کند که مثل مال بقیه رویش سوخته و داخلش خام نباشد. و نرگس که نگران باشد لباس هایش بوی دود نگیرد.

دلم می خواهد کباب درست کنم.

دلم می خواهد عارفه و سعیده بالای سر کباب ها بایستند و بادشان بزنند و بقیه هم نگاهشان کنند و سعیده هر چند وقت یکدفعه بگوید که بادبزنش خوب باد نمی زند و قیچی آنجا باشد که به خاطر غر زدن های سعیده هر چند وقت یکدفعه با حرص بهش چیزی بگوید و همه را به خنده بیندازد و خودش بیش از پیش حرص بخورد و نسیم که دائم به عارفه و سعیده می گوید که کمی هم باد بزن ها را به دست او بدهند.

شب هم باشد. هوا تاریک و سرد باشد. میان یک عالمه درخت یک آتش روشن کنیم و کباب درست کنیم.

عبدو هم باشد که در تاریکی وسایلمان را جایی پنهان کند و وقتی که هر کس به دنبال وسیله اش می گردد ریز ریز بخندد. کوثر هم همراه نگین به تکه پراکنی ها عادی شان مشغول باشند و کوثر هر جند وقت یکدفعه با حرکت دست مخصوص به خودش بخندد. نیکی و هدی هم یک گوشه نشسته باشند و خاطره تعریف کنند و گاهی اس ام اس بازی و هر چند وقت یکدفعه هم در مورد تجربیات کباب پزی شان صحبت کنند و دهان همه را از اطلاعات ناگفته باز بگذارند و فلفل که ساکت کنار هدی نشسته و تا بناگوش لبخند بزند. لبخندی که هر کس می بیندش حالش جا بیاید و دیدی که به هر حرف گفته و نگفته ای دیوانه وار بخندد.

بعد بوی کباب و دود بپیجد همه جا و تصویرمان در روشنایی آتش سو سو بزند.

و موج اف ام هم باشد که گاهی با غزال که مشغول کباب پزی است در مورد آینده شکوهمندش در رشته جگرکی صحبت کند و یاسمن و نرگس سادات که به آتش نزدیک نمی شود از همان دور با همدیگر صحبت می کنند و دره هم باشد که مثل قدیم ها با ما بگوید و بخندد.

بعد کباب ها داغ را از چوب های نوک تیز بیرون بیاوریم تا نوک انگشتانم بسوزد و جیغ بزنیم. بعد هم بگذاریمشان توی یک سینی فلزی(تا زیادی با کلاس نباشد) و بدون نان. خالی خالی و داغ داغ کنار گرما و نور آتش بخوریمشان.

و لیلا و شجی، پیشگامان همیشگی عرصه ی خوردن هم در مورد نحوه پخت کباب ها اظهار نظر کنند تا جایی که غزال بگوید خیلی هم دلشان بخواد!

و حس کنیم داغی کباب را که در سرمای و یخبندان هوا از میان مری مان می گذرد و پایین می رود و تمام وجودمان را گرم می کند و گرمای مطلوب آتش را که گاهی با هرم داغش به صورتهایم برخورد می کند...

بعد بوی کباب همه جا بپیچد و ...


+تاریخ پنج شنبه 90/6/24ساعت 1:1 عصر نویسنده polly | نظر