قيچي دفترچه خاطرات منو ورق مي زده!
آخي..!
(من الان از خنده مي ترکما...!:)
نظرمو ارسال كرده اون پايينم با قرمز نوشته نظر شما بعد از تاييد نمايش داده خواهد شد .
بعد پيا داده كد امنيتي وارد شده صحيح نيست !
وااي درگيرش شدم .
عزيزم چرا ذكر نكردي ضيافتو من برگزار كردم .
من نبودم كه خوراكي نبود !
:دي
من عربي درس ميدادم!
ب اين زودي فراموش کدري؟هو رجل مودب،هم رجل جميل...!رخش سفيد...!
يعني واقها تمام دلم ا هيجان مب لرزه به صحنه هاي معلم بازيه مي فکرم!نميدوني چقدر هيجان زده شدم بعد ي مت بي هيجاني!
اون قسمتي ک فرشي اومد دستشو آورد جلو ک بي نظــــــير بود!
راستي،اون موقعي ک گرامي اومد ب شما گفت من و نرگس پايين بوديم پشت در زماني بوديم ک فرشي گفت اسماتوو بنويسين!اشتباه نکن..!(با لحن!)
پ.ن:حضار عزيز!من سر نرگس جيغ نرم زدم!و چشم غره مليح رفتم!اشتباااه نکنين!:)
علاوه بر پيچش اون چهارشنبه ي بدون معاون قشنگترين خاطرم بود!
پولي؟!
تو ساعت هشت و نيم بيداري؟
واقعا خجالت نميکشي؟روز تعطيل؟!
ب اين زوده!؟
خجااالت داره!(لحن!)
سلام!
انقدررررررررررررررررررررررررر قشنگ بود که اصلا نفهميدم طولانيه!
همش حس مي کردم منم اونجا حضور دارم و گوشه اي نشستم و دارم دفترچه خاطرات عارفه رو ورق مي زنم...!
گرفتي مطلبو؟!
سلام!خوبي؟منم خوبماون اول که نوشتت خوندم فکر کردم ما رو ميگيبعد که ادامه دادم فهميدم امروز چه تفاهمي داشتيم
به هر حال مثل هميشه قشنگ بود
اون قسمتي که نوشته بودي ناظم بدون هيچ صدايي دستش رو دراز کرد ...
مردمممممم از خنده !
خيليييييييييييييييييي قشنگ بود
الان من مسرورممممممممم
کلي خنديدم..
اگه بدوني چقدر دلم ميخواد همه تونو ببينم.....:)..
- چرا الان؟ چرا قبل کلاس نگفتين؟
من به اين فکر مي کنم که چرا حتما بايد يک کار خلافي از ميان هيچ کار خلافي که نکرده ايم پيدا کند. ناظم شماره دو هم ضمن تکرار اينکه شلوغ نکنيم در کلاس را مي بيندد و مي رود .
حالا چرا فصل آخر؟
خووووووندم
جييييييييييييييييييييييييييييييييييغ
خوندم خوندم..
خوندمممممممممممممممممممممممممممممممم