• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : يا مهدي.
  • نظرات : 3 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + ................ 

    البته ببخشيدا........

    من معذرت مي خوام....

    جسارت نباشه....

    بهتون بر نخوره يه موقع.....

    ولي قالب به اين بي ريختي نوبره والا.....!

    پاسخ

    رمز بدم قالب خوشگل بذارين؟

    بازهم برگشتي به همون قالبي که قبلنا گذاشته بودي!

    آخي... دلم براش تنگ شده بود...!

    راستي سوغاتي تو زدم به ديوار اتاقم و صبحا که پا ميشم مي بينم و ياد پلي عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشق خودم مي افتم!

    دوست دارم.

    فعلا.

    پاسخ

    پس مي خواستي تابلو رو چي كار كني؟ بايد مي زدي به ديوار ديگه! تابلو رو كه نمي دن بخوري. مي دن بزني ديوار...والا...

    وقت کردي قالب عوض کن مااامان جون!
    پاسخ

    پيچك قاط زده! قالب پرشين بلاگم نمي فهمه! چه كنم؟
    + نيکي 
    اين جا چرا همش دچار تغير و تحول مي شه
    پاسخ

    چون من نمي فهمم چرا اين قالبا قاطي كردن!

    در اين چند روزي که در حال گذرند هر چي اس ام اس مناسبتي داشتم واسه مقدم فرستادم !

    جوابمو نداد ...

    منو نشناخت !

    خب همه ي اينايي که گفتم خيلي عاديه ...

    پاسخ

    اين چند روزه من حسابي با علي بازي كردم و حسابي حال داد.....

    سلام ...

    اين منم !

    خسته ام ...

    چشمام خوابشون مياد ...

    صداي طبل هاي خفن دسته توي گوشمه ...

    آخي ...

    پاسخ

    سلام. اين تويي. (70 سالته؟) خسته اي. چمشات خوابشون مي ياد....


    حالا سربند داشتيد مگه ميذاره رو سرش بمونه؟

    ريحون كشت ما رو يه دقه بخايم ببنيدم سرش! آخرش هم چفيه ش رفت عقب و موهاش معلوم شد! بعدا عكسش رو بهت نشون ميدم... اين چطوري فردا ميخاد روسري سرش كنه و اينا الله اعلم!

    پاسخ

    فكر كنم سر علي هم مي كرديم همين اتفاقا مي افتاد دقيقا. با اين تفاوت كه علي نبايد روسري سرش كنه.


    مگه اومده تهران؟!

    ريحونه ما الان اينجاس:-*

    پاسخ

    بلي...الان علي اينجاس.
    سلام. ايام غم رو تسليت ميگم.انشالله فرمانده قبل از نا اميد شدن انسان از خود برگردد.
    پاسخ

    سلام انشالله.

    مي شه يه عکس از علي(کوچک) برام بفرستي؟

    پاسخ

    چشم.
    خيلي دعا کن..
    پاسخ

    چشم دردانه. شما هم ما رو دعا كن.

    5فغاشلذ ون يز ليزشظ3سظتتةضصصشة

    سلام منو به علي برسون...

    پاسخ

    علي به خاله عبدو سلام مي رسونه و مهربانانه لبخند مي زنه.
    علي تون علي اصغر شد؟
    پاسخ

    علي مون علي اصغر بود. چون دايي اش علي اكبره. ولي علي اصغر نشد چون سربن نداشتيم تو خونه نمي دونستيم با چي چفيه رو به سرش ببنيدم.

    الانم همون تصورات رو از پسر داييت داري؟!
    پاسخ

    نه ديگه الان خيلي بزرگ شده. كلا تصوري ندارم.

    نمي دونم چرا من باز اينقدر مي ترسم . . . . .

    واقعا چي شده که ما از خودنمون هم مي ترسيم . . .

    مي ترسيم که اشتباه انتخاب کنيم . . .

    راه بيراهه بريم . . . .

    چي شده که ما از خودمونم مي ترسيم

    پاسخ

    نترس....فلفل.... بچه بودم پسردايي ام بهم مي گفت كه از هيچي نمي ترسه به غير از خدا. فكر كنم معلم ديني شون بهشون گفته بود كه فقط بايد از خدا بترسن. خلاصه من يك ساعت نشستم و تمام عوامل ترسناك دنيا رو براش رديف كردم. يعني تو از دزد نمي ترسي؟ از تاريكي نمي ترسي؟از روح نمي ترسي؟ اونم همش مي گفت نه من فقط از خدا مي ترسم....خلاصه در دنياي كودكي هاي من پسردايي ام شخصيت بسيار مذهبي و شجاعي محسوب مي شد....
       1   2      >