من همراه با یک ساک بسته شده و قلم پری که مدتی است قهر کرده است و دل به نوشتن نمی دهد اینجا نشسته ام و چون از حمام آمده ام کم و بیش دارم سرما می خورم.
من این جا نشسته ام و چند لحظه ی دیگر برای 3 شب و دو روز باید زندگی آرامم را در این تهران کنار بگذارم و رهسپار آن شهری شوم که در نقشه های جغرافیایی اصفهان می خوانندش. من این جا نشسته و ام و قلم پرم کم کم دارد غر غر می کند که بیش تر از چند کلمه ای که گفتم نوشته است و دیگر نمی نویسد.
هم خودم خسته ام. هم کودک درونم. هم قلمم. تا سه شب شب زنده داری و دو روز اصفهان گردی...خدانگهدار.
وقتی همه کلاس داریم می ریم اصفهان نمی دانم چه کسی قرار است به من نظر بدهد ولی به طور کل نظر ها عمومی است.