ترم خوبی را گذراندم، مقدار زیادی #حافظ خواندم، بالاخره به هر سختی ای بود نصف #کلیله_و_دمنه را تمام کردم، سر کلاس #نظم_معاصر تا می توانستم عشق کردم و لبخند زدم، توانستم دوبار #گلستان را بخوانم و هر بار به #سعدی آفرین بگویم. بالاخره شر #تاریخ_ادبیات را از زندگی ام کم کردم و یک کوله تجربه های خوب با خودم آوردم، بالاخره یاد گرفتم برد بسیج را بزنم، دوستان جدید و خیلی خوب پیدا کردم، خندیدم، دویدم، حرص خوردم و به اندازه ی کافی زندگی کردم...
حالا در پایان سومین ترم دانشگاهی ام جلوی سر در دانشگاه تهران ایستاده ام و با خودم فکر می کنم همه چیز خوب است، فقط نمی دانم این یک بیت شعر را که در سرم چرخ می خوردم برای چه کسی پیامک کنم.
"فردا به جای نظم معاصر سرکلاس/آرایه های چشم تو تدریس می شود..."
.
.
.