میان امتحان ها غرق شده بودم و یادم نبود امروز 26 ام است.
26 ام دی شروع شادی های دهه فجرانه ی من است، رفتن آن ملعون بیچاره و مزدور از کشورمان برای 37 امین بار....
حالا که نیمه شب است و همه درس های من مانده، دارم برای همه خوش بختی ای که از اول زندگی م داشته ام شادی می کنم. که چشم هایم را در جمهوری اسلامی باز کردم، کودکی ام را در جمهوری اسلامی گذراندم،تمام نوجوانی ام میان همین فضا جست و خیز کردم و هر سال همین روزها ریسه های رنگی به در و دیوار مدرسه م کوباندم و توی خیابان آزادی بادکنک تکان دادم و خندیدم...
ممنونم که رفتی ای پادشاه مزدور و خود فروخته، من بدون تو خوش بختم، بی نهایت خوش بخت، درس می خوانم، هر روز برای رفتن به دانشگاه در #میدان_انقلاب از ماشین پیاده می شوم و هر #دهه_فجر از نبودنت ذوق می کنم... بعد برای بچه های سرکلاس #شاه_بی_شین می خوانم و خوشحالم که نیستی و خوشحالم که این اسفند که بیاید برای اولین بار رای می دهم، خوشحالم که می توانم با خیال راحت میان خیابان های شهرم قدم بزنم، خوشحالم که می توانم کار کنم، ازدواج کنم و بچه هایم را در #جمهوری_اسلامی بزرگ کنم.
برای اولین و اخرین بار در زندگی ام تنها و تنها به همین خاطر از تو ممنونم که به بهانه ی کسالت مثل بزدل ها فرار کردی و من سالها پس از مرگت در 26 دی ماه شادی دوباره ای دارم، ای شاهنشه پوسیده و تو خالی نظام پادشاهی 2500 ساله... فرارت برای 37 امین مبارک....