شب زمان خیلی دوری است!
من تا شب باید فرم انجمن علمی را پر کنم؛
تا غزل 25 حافظ نامه بخوانم؛ (هم اکنون با مشقت به غزل 9 رسیده ام!)
برد دانشکده را آماده کنم و برای گروه تصمیم گیری بفرستم؛
پلی کپی های مدرسه را ایمیل کنم؛
چند پوستر از میان هزاران پوستر برای آدم هایی که جز ایراد گرفتن کاری بلد نیستند بفرستم؛
و به خودم نوید داده ام اگر درس هایم را خوب بخوانم می توانم انیمیشنی را که دانلود کرده ام ببینم و از پس هفته ای سخت نفسسس بکشمممم...
و همه این ها تا آخر امشب!
و من نمی دانم آخر امشب دقیقا کجاست و آیا تا صبح هم ادامه خواهد داشت؟
به جای همه شان نفسم را حبس می کنم و تند تند صلوات می فرستم که این "شب" کشششش بیاید.... و میان دنیای سردرگمی های 19 ساله ام گم می شوم....
و احتمالا می بینی مرا دیگر... از همان بالای بالا... به یمن این "اللهم" ها....
امام صادق علیه السلام:
??ما مِن عَمَلٍ أفضَلَ یَومَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ.
در روز جمعه هیچ عملى برتر از صلوات
بر محمد و خاندان او نیست...
بعد این حدیث را می خوانم و می گویم خدا را چه دیدی شاید هم به غزل 25 رسیدم.....