امروز نیمه ی پیش دانشگاهی من است و درست یک نیمه گذشته و یک نیمه ی دیگر مانده است و من به خودم این اجازه را می دهم که کمی غر بزنم...
دختره یک مشت خط خطی کرده، شده نابغه ی نقاشی جهان! که افتخارمان است که ایرانی الاصل هم هست!
ما شش ماه است پشت نیمکت های پیش دانشگاهی نشسته ایم و صدایمان در نمی آید و هیچ خبرگزاری ای باهامان سلام و احوال پرسی هم نمی کند،
اصلا همه ی این ها به کنار، 17 سال است روی در و دیوار و دفتر و کنار جزوه و کتاب نقاشی می کنیم و تنها نتیجه اش این بوده که هر از چندگاهی برای پرت نشدن حواس هنگام درس خواندن همه ی آن شاهکار ها را به مسلخ پاک کن بسپاریم، یا اینکه مادرمان به خاطر رنگی کردن سینک ظرفشویی دعوایمان کنند و آخرش هر گونه کار با گواش و رنگ را ممنوع شود...
حالا که امروز اعصابم خرد است، به مناسبت نیمه ی پیش دانشگاهی ام به همین چند خط غر اکتفا می کنم که 6 سال وبلاگ نویسی کردیم و هیچ کس نگفت که نابغه ایم و اگر می رفتیم همین شش سال را رنگ روی بوم می پاشیدیم به احتمال زیاد الان نابغه ی ایرانی الاصل بودیم که نه تنها پدرش که حتی مادرش هم ایرانی بود و نه در استرالیا که در ایران به درجه ی نابغه گی رسیده بود!!!
و بعد از همه این سخت محتاج دعای شماییم...