سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایین جدول تناوبی ای که هیچ گاه حاضر نشده ام از دیوار اتاقم جدایش کنم یک برچسب پروانه چسبانده ام که خانوم ملک روز تولد 16 سالگی ام بهم داد. شب های امتحان آخرین روزهایی که ریاضی می خواندم دستم را می گذاشتم زیر چانه ام و خیره می شدم به آن پروانه و زیرش که نوشته بود. "dreams come true"

حالا که مدت هاست دیگر میز تحریرم را به جای دیوار رو به اتاق می گذارم و احتیاجی هم به جدول تناوبی ندارم دیگر آن پروانه را نمی بینم. فقط هر از چندگاهی که چشمم بهش می خورد یاد همه ی رویاهایی می افتم که واقعی شدند و شانزده سالگی ام که یک صبح بهاری مثل یک پروانه ی کوچک از میان دستانم پرواز کرد و رفت و رویاهایم را هم با خودش برد...

حالا آمده ام که یادآوری کنم وقت زیادی برای تلف کردن نداریم، چند وقت دیگر که نامم میان لیست "جوان ها" ی این سرزمین بیفتد این رویاها بیش از پیش برم حرام می شود...

بیا و مهربانی کن...

زندگی بیشتر از این منتظر وقت تلف کردن های مان نمی ایستد....

پ.ن: شعر
تنها بازمانده ی جنگ نگاه هایمان
و دلتنگی
غنیمتی که نصیب من شد...


+ تاریخ سه شنبه 92/9/12ساعت 12:32 عصر نویسنده polly | نظر