چه قدر این چند وقته خواب هایم پریشان است...
خوب باش....
پ.ن: یکی از روزهای نوروز امسال که نوروز نبود... که اصلا بهار نبود، دستم را، همین دست راستم را کوباندم تو دیوار خانه....مانده بودم یکمرتبه آن همه درد چطور توانست در یک نقطه تمرکز کند.... بعد از چندین بار کندن زخمش از روی حرص و حوصله سررفتگی سر کلاس دینی، حالا نشسته ام و آرزو می کنم که جایش هیچ وقت نرود... تا یادم بماند یکی از روزهای نوروز 92 که نوروز نبود که اصلا بهار نبود، دستم را، همین دست راستم را کوباندم توی دیوار خانه.....