سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرم را گذاشته ام روی بالش و تلفن روی گوشمه تکرار می کنم:
- ضحی من گرسنه مه!

اما نه دیگه می گم غذا می خوام نه سر مامانم غر غر می کنم که پس چرا این غذا حاضر نشد فقط لبخند می زنم و می گم من گرسنه ام ولی چه گرسنگی باحالی آدم کیف می کنه!

عجب روز باحالیه! روز اول ماه رمضون! و عجب ماه باحالیه!

داشتم با خودم فکر می کردم افطار می شه چه کیفی بده اسما الحسنی و تق و توق قبل از اذان با همه اش آدم کیف می کنه عجب ماه باحالیه.

سریال های تلویزیون که شروع می شه حالم گرفته می شه. ماه باحالمون رو خراب کردی تلویزیون خیلی بی حالی! امسال از هر سال بد تر!!

خراب کردی تلویزیون. خراب کردی ماه قشنگمون رو.

اما چه کسی به اون اهمیت می ده ماه رمضون به اندازه هر سال قشنگه!


پولی مغزش قفل کرده قلم پر جادویی اش قهر کرده شکلک هاش نمی آد و مجبوره از شکلک های مربعی زشت استفاده کنه.
کابوسش همیشه همین بوده "نکنه دیگه نتونم بنویسم" نکنه دیگه مغزم قفل کنه نکنه قلم پرم جوهرش تموم شه.
اما به کابوس هاش فکر نمی کنه می نویسه و نوشته هاش رو می خونه و پاک می کنه با قلم پرش دعوا می کنه و سرش داد می کشه باز می نویسه و می خونه و پاک می کنه تا قلم پر یکهو جوهرش تموم نشه.
کودک دورن از پولی می پرسه: دلت می خواست هری پاتر بودی.
پولی نگاهی به کودک دورن می ندازه و می گه: فکر می کردم کودک درون منی!
کودک دورن بی اعتنا می گه: اگه هری پاتر بودی کجای می رفتی؟
پولی از بی اعتنایی کودک درون متنفره محلش نمی ذاره و سکوت می کنه.
کودک دورن می گه: جوابم رو بده.
پولی به تلخی می گه: من هری پاتر نیستم من پولیم شاید یه روزی دیدی که این هری پاتره که دلش می خواد پولی بشه.
کودک درون ریز ریز می خنده پولی هم لبخند می زنه ولی لبخندش روی لباش می مونه به چشماش نمی رسه.
کودک دورن به پولی نگاه می کنه چشم های سبزش برق می زنه و می گه: یه روزی یه عالمه هری پاتر توی دنیا پیدا می شه که دلشون می خواد پولی بشن.
پولی می گه: ولی پولی فقط یکیه همون یک پولیه که دلش نمی خواد فراموش بشه همون پولی ای که فراموش نمی شه.
کودک درون می گه: و کودک دورن رو هم یادش نمی ره!

پولی به کودک درون می گه: نکنه یکهو جوهرم تموم شه.
کودک درون با کمال بچگی اش می گه: اون وقت کودک درون قلم پولی رو "ها" می کنه تا دوباره بنویسه.
پولی می گه: کودک درون چه مهربونه!

پولی فراموش نمی شه.

و کودک درون....

کودک درون


امپراتور جومونگ صبح روز سه شنبه همراه با هیئت همراه از گوگوریو به قصد شرکت در مراسم تاجگذاری عالیجناب تسو عازم بویو شدند. پسر امپراتور بیریو تصمیم به شرکت در مسابقه ی هنر های رزمی بویو گرفته و به مرحله نهایی راه پیدا کرده و از شخصی از بویو شکست خوردند. امپراتور گوگوریو به قصد دیدار آرمگاه پدر ژنرال همسو عازم کوهستان شده و در آن مکان مورد شبیخون افراد ناشناس قرار گرفت. قهرمان مسابقات رزمی که در آن مکان به قصد جاسوسی شرکت داشت به کمک ان ها شتافت و در آخر فیلم با یک صحنه ی قشنگ تمام شد.

(فکر کنم علاوه بر ویروس هری پاتر ویروس جومونگ هم گرفتم)


+ تاریخ شنبه 88/5/31ساعت 11:52 عصر نویسنده polly | نظر