از اردیبهشتم 12 سالگی،
کم کم دارد می رسد به اردیبهشتم 16 سالگی،
من هنوز رد نگاهتان را،
به روی نوشته های نارنجی و مشکی وبلاگم،
میان بزرگ شدن هایم،
دنبال می کنم...
.
پ.ن: بعد از ظهر چهارشنبه از مدرسه اومدم و به سرم زد یه وبلاگ داشته باشم، حالا چهارسال می گذرد، من به اندازه چهار سال بزرگترم....
پ.ن: بعید می دونم یک روز این وسواس حفظ کردن تاریخ های اتفاقات از سرم بیفتد، خیلی بعید میدونم...
پ.ن: یک روزی مواخذه شدیم، از طرف مدرسه بدجوری مواخذه شدیم که چرا وبلاگ داریم و چرا اینترنت می رویم و چرا کارشبانه سرمان نمی شود و یک عالمه حرف دیگر، باید به آنهایی که اینترنت را یک روزی تنها برای انجام تحقیقات علمی مفید می دانستند امروز قد کشیدن نوشته هایم را نشان بدهم...! بعدش یادم بماند که بزرگتر که شدم درست استفاده کردن را یاد کوچک تر ها بدهم، نه استفاده نکردن را...