سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از بس آن روز، مثل همیشه اذیتم کردند، یادم رفت به سعیده بگویم که اگر یکی از روزهای اردیبهشت به مقام "دومین خاله ی سوم ب ای" (که اولی اش خودم باشم) نائل نشد...

خرداد هم ماه خوبی است....

پ.ن: علی دیروز یک عکس قدیمی را دیده بود و شروع کرده بود به گریه کردن که من کجای این عکسم؟ اصلا موقع گرفتن این عکس کجا بودم؟ از مدرسه که خسته و له شده رسیدم، گفتند همین حالا یکی از عکس هایی که تویش بوده را بفرست تا بلکه گریه اش بند بیاید...

خواهرزاده دار ها می فهمند، چطور می شود بیدار ماند و میان فایل های کامپیوتر میان عکس های جشن تولد سه سالگی پسری گشت که انگار به عدم پیوسته اند... :)


+ تاریخ یکشنبه 92/2/8ساعت 7:30 عصر نویسنده polly | نظر