سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ایمان داشتم اردیبهشت که بیاید،

آسمان حسابی آفتابی می شود...

.

.

.

.

یک روز دستش را می گیرم.

میرویم تو اتاق دبیران.

بعد باهم  از آن بسکوییت های کنجدی می خوریم.

بدون اینکه مجبور باشم با استعداد سوم ب ای ام بدزدمشان....

.

.

.

 

سلام بر اردیبهشت...

خوش آمدی خوبِ من....

.

.

.

.

آن موقع یک عالمه راجع به اردیبهشت هم برایش وراجی می کنم بی شک....

.

.

خوش آمدی

ا ر د ی ب ه ش ت :)

.

.

.

می گویم هم که یک دنیا دوستش دارم... بی شک...

پ.ن: روز اول که به استاد سپردند مرا ، دیگران را هنر آموخت مرا مجنون کرد...............


+ تاریخ شنبه 92/1/31ساعت 9:43 عصر نویسنده polly | نظر