سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهار یعنی....

من نصفه شب یکدفعه گریه ام بگیرد....

بعد دلم بخواهد، ابراهیمی باشد، بیاید بت "من" را بشکند...

بعد تبر را به روی اشک هایم بگذارد و هر کس به اعتراض آمد بگوید سراغ بت بزرگ برو....

 

بهار یعنی...

گاهی اشک هایت هم زیادی مغرورت میکند...

گاهی زیادی مغرور می شوی برای داشتن هایت....

حتی همین "دوست" هایی که داری...

همین "دوست داشتن" هایت...

 

بهار یعنی...

مردم از شهر بیرون بروند، ابراهیم ع  بیاید و تبر را به روی شانه های بت بزرگ بگذارد....

.

.

.

.

.

راستی این تبر چه قدر سنگین است....


+ تاریخ جمعه 92/1/30ساعت 10:38 عصر نویسنده polly | نظر