سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست...
بگذار که پشت در میخانه بمیرم...

پ.ن: مشهد حالا خیلی سرد است حتما، این قدر سرد که میروم پشت گرمای شال گردنم برای همیشه پنهان می شوم. هر چه می گردم هم میان این صفحات ایمیج بینگ عکس صحن جمهوری اسلامی برفی را پیدا نمی کنم، سه شنبه سرکلاس تاریخمان انقلاب شد و جمهوری اسلامی سرکار آمد، امشب خدا را شکر می کردم که حرم مشهد یک صحن جمهوری اسلامی دارد که همیشه درش به روی من که پشت شال گردنم پنهان شده ام باز است، امشب خدا را شکر کردم که وقتی به دنیا آمدم جمهوری اسلامی سرکار بود و سایه ی شبیه ترین فرد به امام خمینی بالای سرم... امشب خدا را شکر کردم که ذهنم این قدر پخش و پلاست که با یک برف تا شمال شرقی ترین نقطه ی سرزمینمان کشیده میشود....

پ.ن شاید بی ربط: معلم میشم.... هنوزم همون قدر به صدای ضبط شده ی اردیبهشت امسالم افتخار میکنم، حتی وقتی که گوش میدمش و فکر میکنم آیا من "ر" هایم را یک مقدار لوس نمیگم؟


+ تاریخ پنج شنبه 91/12/17ساعت 11:32 عصر نویسنده polly | نظر