جای یاس ها خالی....

حالا در فاصله ی میانمان یک باغچه گل نارنجی در آمده است....

هر وقت نوبت به ایستادن می رسد دستم را می گیرند و بلندم می کنند....

گهگداری هم از آسمان یک بغل گل میان دستانم می افتد و لیز می خورد و نا پدید می شود...

جای یاس ها خالی....

حالا فاصله مان اندازه ی یک باغچه پر از گل های نارنجی است....

پر از گل ها نارنجی...

 باز هم جای یاس ها خالی...


+ تاریخ دوشنبه 91/7/17ساعت 5:11 عصر نویسنده polly | نظر