بالای وبلاگم نوشته:
امروز: شنبه 27 تیر 1388
تازه از سفر یرگشته میای یکهو سنگ کوب می کنی 50 تا نظر بی برو برگرد.
نظرات را باز می کنم. شروع می شه.
دوستان من برگشتم! سوال اصلی شما این بود که من کی برمی گردم! حالا انگار کجا رفته بودم!
من همچنان استوار براتون نظر می ذارم حالا یک روز رفتم مثل قوم مغول...
ملیکا خانم هم مثل اینکه تنشون می خاره! مگه لیلا اسباب بازیه که من باهاش بازی کنم خب گل یا پوچ هم یک بازی ساده است! چیه مگه حسودیت می شه؟ سلامم می رسونم!
قالبم را به این خاطر تغییر دادم که عین وبلاگم از الاغ هم کند تر کار می کرد و بالا می اومد! شما فکر می کنید من بدم می یاد یه قالب خوب داشته باشم؟
اگر کسی وسعش رسید و اون پلی استیشن مدل پولی 2 را خرید به من هم نشون بده!
الو جان از بابت باشه ولی می شه بپرسم وقتی تو نظر خصوصی می دی که برو نظر های خصوصی رو بخون چه معنی ای داره؟ اصلا قصدتت چیه؟ آخه سر چی؟
قیچی هم دوباره بغضش گرفته فحش می ده! قیچی مهم نیست! دنیا محل گذره! قیچی مشهد خوش بگذره! من اونوقت به کی زنگ بزنم؟ خاله هم حالش خوبه!
دوباره شاعر قیچی(دره جان نگاه کن یک فایده ای هم داشت این کار ایشون قیچی شاعر شده)
دیگه بسه، دیگه بسه انتظار؛
ابر رحمت به سر دنیا ببار؛
شب تاره، شب تاره، شب تار
آسمون خورشید و وردار و بیار...
من قول دادم کسی را سرکار نذارم دره جان!
دوباره با نظر خواهرمون روبه رو می شیم! خبر نداره من باهاش قهرم! بین من و او فاصله غوغا می کند!
موج اف ام هم دم از تنهایی می زند! خانم خوشگله همون موقع که من رو تو اردو تنها گذاشتی باید به فکر این چیز ها هم باشی!
هدی هم یک مجله ی اس ام اس را باز کرده و یک عالمه برای من نظر گذاشته و بخش عمده ای از اون 50 تا به اون تعلق داره! اونم خبر نداره من باهاش قهرم!
و آخر هم نظر عارفه که هیچ ربطی به من نداره!