سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاقبت کسی که به خاطراتش فکر نمی کند که مبادا روزی تمام شوند:

یک روز که با خوشحالی و خیلی یواشکی دارد به یک خاطره خیلی خوب و خوشحال کننده فکر می کند و به آدم هایی که وجود ندارند می گوید که در زمان وقوع حادثه بی اندازه خوشحال شده است متوجه می شود که اصلا یادش نیست که آن همه خوشحالی(که تا کنون ادامه داشته) ناشی از به وقوع پیوستن چه حادثه ای بوده...یا لااقل رد و بدل شدن چه حرف هایی... یا لااقل یک چیز نا قابل که یادش بیاید دقیقا در زمان های خیلی گذشته چه چیز این قدر خوشحالش کرده که بعد از رفتن در خیابان احساس می کرده ماشین های دور و بر از موج انفجار خوشحالی هایش ممکن است هر لحظه پرتاب شوند...

این عاقبت کسی است که خاطره هایش را یک گوشه ذهنش نگه می دارد ولی بهشان فکر نمی کند که مبادا روزی تمام شوند...

پ.ن: باورم نمی شود که من همان موجودی هستم که در بهمن 88 به خاطر جا به جا شدن یک برنامه درسی ناقابل! تبخـــــــــــــــال زدم!!!!


+ تاریخ سه شنبه 90/6/29ساعت 11:42 صبح نویسنده polly | نظر