از همان اول با این جاهای خالی مشکل داشتم.
شکوه های من در تمام طول این مدت به خاطر نمره های بی زبانی نبود که بی وقفه و دسته دسته به خاطر این جاهای خالی به مسلخ تقدیر می رفتند..
شکوه های من از جایی در اعماق ضمیر ناخودآگاهم نشأت می گرفت!
همان جایی که انگار می دانست روزی دوباره این جاهای خالی که از پر کردنشان عاجزم یقه ام را خواهد گرفت و بدجوری گریبان گیرم خواهد شد!
ضمیر ناخودآگاه من خیلی بیشتر از این چیزهای حالیش می شود! وقتی در برابر جمله ای که جای یک کلمه اش خالی بود گیر می کردم دقیقا می دانست که روزی در برابر این همه جای خالی متوقف خواهم شد...
و اگر او هم بداند من نمی دانم که بهای این جاهای خالی بیشتر از نیم نمره است یا....
اصلا گاهی شاید لازم است تا برای این "جاهای خالی" بهایی بپردازیم تا بلکه باور کنیم چیزهایی را که باور نمی کنیم به وقوع می رسند...
+ می دونم که اتفاق ها همیشه به وقوع می پیوندند ا... پیوستن عجب واژه دوست داشتنی ایست....
پ.ن: منظور از جای خالی! همان جای خالی درون برگه های امتحان است که معمولا بیست و پنج صدم نمره دارد و در مواردی....