صبح از خواب بلند شدم!
صبحانه خوردم.
خاله شادونه دیدم و دخترخاله ام بلند شد رفت با موبایل حرف زد.
به نظرتون بد نیست من هم برم یک موبایل بخرم پسر دایی ام که 7 ساله شه موبایله داره من سرم بی کلاه مونده.
همچنان خاله شادونه دیدم.(توام با
)
دخترخاله اومد و گفت که حالش از خاله شادونه به هم می خوره و کانال را عوض کرد و نشست سریال خانواده دید بعد از یک مدتی هم تلویزیون را خاموش کرد.
من دوباره تلویزیون را روشن کردم.
زدم زیر آواز.
تماشاخانه شروع شد.
از فیلمش خوشم نمی یاد.
تلویزیون باز خاموش شد.
همچنان آواز ادامه دارد.
چه قدر صدامون قشنگه.
تلویزیون دوباره روشن شد.
فیلم اخراجی ها که از دیروز مانده بود دوباره اومد روی صفحه.
فیلم تموم شد.
تلویزیون دوباره خاموش شد.( فکر کنم اگر یک باز دیگه روشن می شد دیگه جیزی نشون نمی داد چون سوخته بود.)
من دخترخاله جان دوباره زدیم زیر آواز.
بعد این موبایل دختر خاله زنگ زد و پاشدیم منم رفتم پیش تلفن مبادا فرجی بشه کسی زنگ بزنه و ما نباشیم.
تلفن برداشته شد، و زنگ زده شد به قیچی جان.
قیچی جان حالت چطوره رفیق شفیق من! فقط اگر من بفهمم سر کارم گذاشتی بیچاره ات می کنم.
تلفن قطع شد.
پای اینترنتم.
استاد بزرگم گارفیلد شروع شد. تلویزیون روشن شد. گارفیلد گفت: بچه ها بخورید و یخوابید شما هم مثل من یک روز صاحب برنامه ی تلویزیونی می شید! چه گربه ی نازی!
ناهار.
دوباره رفتم پیش دختر خاله ام.
خوابه.
دارم هری پاتر می خونم.
تلفن زنگ زد.
قیچیه.
سلام قیچی!
قیچی خبر بد داد. بد بود یا خوب نمی دونم درست یادش نبود خبر چیه.
با خودم گفتم پولی جان حقته خبر بد بشنوی آن قدر با خبرات تن این طفل معصوم( قیچی) را لرزوندی.
یکی اومد پشت خط.
هوراااااااااااااا!!!!
نگینه!
نگین رفت زنگ بزنه به قیچی عجب دنیایی شده هری جان بیا ما هم با هم صحبت کنیم.
دارم با هری صحبت می کنم لااقل اون هیچ وقت ناراحتم نمی کنه.
من ناراحتم؟ کی گفته من ناراحتم؟
دختر خاله بیدار شد ولی من رفتم خوابیدم.
خوابم.
همچنان خوابم.
چرا تلفن زنگ نمی زنه من با صدای گوش نوازش از جا برخیزم.
زنگ نزد من هنوز خوابم.
سسس..! من خوابم!
دختر خاله بیدارم کرد.
چه قدر می خوابی؟
زنگ زدم 119.
ساعت 17.
چطوری 119 چرا یک زنگ به من نمی زنی بی معرفت؟
دخترخاله ام رفت.
من موندم تو خونه.
دارم کارتون می بینم.
نمی دونم چرا این کارتون یانگوم هیچ ربطی به فیلمش نداره؟
زنگ زدم قیچی.
سلام قیچی.
خداحافظ قیچی من با یک نفر دیگه کار دارم.
دستش بنده، رفتم یک ربع دیگه بیام. توی این یک ربع چه کاری بهتر از زنگ زدن به قیچی؟
سلام قیچی.
ای مونس و غمخوارم.
ای بهترین یارم.
به نام نامی قیچی.
همیشه دوستت دارم.
یک ربع گذشت.
دوباره خداحافظ قیچی من کار دارم.
اینجانب اعتراف می کنم با زنگ زدن به فردی که داشت می رفت بیرون خود را بیش از پیش ضایع کردم.
دوباره سلام قیچی.(به خدا ما دیونه نیستیم)
خداحافظ قیچی.
تلویزیون دوباره روشن شد.
حوصله ندارم.
خاموش شد.
هری کجایی؟
اومدم نشستم پای کامپیوتر.
اگر حوصلتون سر نرفته می تونم براتون خاطره دیروز را هم تعریف کنم.
دیروز از خواب...
چرا خمیازه می کشید؟
و اکنون جواب های شما:
خیلی ممنون از نظرات روز افزونتان.
سامع سوم: بابا من اینقدر ها هم خوب نمی نویسم من فقط چیزی را می نویسم که می گم.( می دونی من زیاد با خودم حرف می زنم)
قیچی:نمی دونم پوری چه جوری اومده ولی می گم که به تو هم سر بزنه. هی...!
ملیکا: من که گفتم باور می کنم که معدلت بیست شده( برو خودتو سیاه کن من تو لوله بخاری بزرگ شدم) شما خودت نمی خوای ولی من می خوام و نمی شه!
نگین: فرمودم که ناراحت نیستم.
پوری: خیلی باحالی که اومدی! دستت درد نکنه. پیر شی انشاالله مادر. خدا خیرت بده. بازم بیا یک پیرزن تنها چه کار می تونه بکنه تو تنهایی( زیاد جدی نگیر)
رها: تنها چیزی که اینجا نیست محفل خصوصیه باز هم بیاین!
خودم: آدم به خودشم جواب می ده؟
بقیه جواب ها را در وبلاگ خویش رویت کنید.