سر خیسم را گذاشتم روی متکا و برام مهم نیست که متکا هم خیس بشه!
دلم می خواد الان تلفن زنگ بزنه قیچی باشه باهاش حرف بزنم بگم قچی بکن... قیچی با این فشار من بازی نکن!
دلم می خواد پلی باشم، و وقتی دارم با دوستم حرف می زنم مجبور نباشم وقت ارزشمندی را که می تونستم به شادی و خنده بگذرانم با میر حسین تلف کنم دلم می خواد هیچ وقت هیچ وقت کسانی به اسم میر حسین موسوی، زهرا رهنور، فائزه هاشمی و چیزی به اسم سیاست را نمی شناختم!
دلم می خواد بخوابم اما زیاد خوابیدم کار دارم، باید بلند شم ولی هنوز نگاهم به تلفنه صبر کن شاید کسی زنگ بزنه.
تلفن را برمی دارم دفتر تلفنش را زیر و رو می کنم به دفترچه اش شماره اضافه می کنم و پاک می کنم شماره ی خونه مون رو میگیرم، اشغال می زنه!
رویم را برمی گردانم یعنی اینکه با تلفن قهر کردم، چرا زنگ نمی زنی بی معرفت؟ تو فقط باید صبر کنی تا من برم حموم بعد زنگ بزنی؟ زنگ بزن تلفن! زنگ بزن.
زنگ می زنم قصه گوی گویا همون جایی که برا همه قصه می گه می شینم و قصه گوش می کنم! تلفن تو خیلی بی معرفتی چرا برای یک قصه این همه پول می گیری 200 تومان می دونی من برای 200 باید یک صفحه فیلم نامه تایپ کنم؟ تو این چیز ها را می فهمی تلفن؟
دوباره قهر کردم و رویم را برگرداندم تلفن چیزی نمی شه که یک زنگ بزن! دوباره رویم را برمی گردانم تلفن را بر می دارم صدای زنگش را تغییر می دم! شاید فرجی شد صدای این زنگ جدید را شنیدم!
دلم می خواد تا ابد روی همین تخت دراز بکشم چرا نمی شه یکساله مثل زهرا رهنورد دو تا دکترا بگیرم و بشم فول پروفسور و برم همه جا جار بزنم و پز بدم و پرورشگاهم را بزنم! چرا نمی تونم یکساله دیگه مدرسه نرم بشینم تو خونه بغل این تلفن! به هر کس دلم می خواد زنگ بزنم و به همه بگم که به من زنگ بزنن!
بلند می شم می خوام دوباره کامپیوتر را روش کنم دوباره بشینم جلوی مانیتور و فیلنامه تایپ کنم. تلفن زنگ می خوره نه از اون زنگا از اون هایی که از طبقه پایین با اون یکی تلفن می زنند. گوشی را بر می دارم.
- مامان می گه اون بستنی ها را بیار پایین.
من بستنی زعفرانی دوست ندارم.
بر می گردم دوباره می شینم پای کامپیوتر اول اون پاورپوینت بعدش هم این حجم عظیم تایپ چرا نمی تونم از این کامپیوتر جدا بشم؟ دلم را می زنم به دریا به قچی زنگ می زنم، با اینکه باهاش قهرم!
یک عالمه سوال در مورد اردو جواب همشو می دونم یکبار از همین قیچی پرسیدم ولی بهانه ی خوبی برای زنگ زدن به قیچیه! لااقل بهانه ی خوبی برای زنگ زدن به قیچی در حالت قهره.
در طول 20 دقیقه تلفن 20 بار با قیچی قهر کردم.(خودتون حساب کنید در هر دقیقه چند بار) بعدش هم باز همون طوری قهر تلفن را قطع کردم و به تایپم ادامه دادم.
منظر، مرضیه، سعید، اسد، سعیده، گودرزی، اسماعیلی و ...
گیج شدین؟ این اسم شخصیت های فیلمنامه است. اسم یک عالمه آدم که می خوان از هم طلاق بگیرن. مثل اسم فیلم.
اومدم نشستم جلوی تلویزیون.
- تلویزیون هیچی نداره!
- چرا؟
- این ساعت که می شه دیگه برنامه هاش تموم می شه، کم میاره!
جرات نمی کنم به دادشم بگم که کامپیوتر را بده من، برای دیدن چهار تا نظر که آدم جونشو به خظر نمی اندازه.
سفره بازه ساعت 10:13 دقیقه. تلفن بغل مامانم روی فرش دراز کشیده یکدفعه زنگ می زنه.
تلفن را برمیدارم. با من که کار نداره. این موقع شب. صبحش زنگ نمی خوره نصفه شب؟
تلفن با من کار داره چه رویای قشنگی!!
ببینم قیچی دیگه برای من چه خوابی دیده صبح می شه، صبح میشه!