دارم خواب می بینم خواب می بینم رفتیم اردو اونم کجا؛ مدرسه مدرسه بردتمون اردو، مدرسه !!!! خواب می بینم می خوام یک چیز را به لیلا بگم اما یک نفر نمی ذاره هی می ره و می یاد سرم را برمی گردونم می بینم دوباره پیش لیلا ست می گم لیلا تو رو خدا من می خوام چهار کلمه باهات حرف بزنم اما اون دختره هم همین طوری داره حرف می زنه می دونم که کیه و می دونم که تو عالم بیداری چه قدر ازش بدم می یاد ولی هر کاری می کنم نمی ره ظهر می شه ساعت 3 می شه دوباره زنگ می خوره می گم لیلا من می خوام یک چیزی بهت بگم باهام راه می افتیم و می ریم ، از راهرو ی مدرسه می گذریم و می ایستیم همونجایی که همیشه لیلا می ایستاد .تا می یام دهنم را باز کنم لیلا ماشین مامانش را می بینه بی رحمانه به من می خنده و می ره. با خودم فکر می کنم چی می شد اگر این خواب ها را نمی دیدم چی می شد اگر خواب می دیدم دوباره کلاس چهارمی ام دوباره روی سکوی کلاس ایستادم و می خوام سه دقیقه ای اجرا کنم باز هم می خوام برای همه دوستانم چیز هایی رو بخونم که دوست دارم نمی دونم چرا خواب نمی بینم دوباره سر کلاس چهارم بغل عارفه نشسته نمی دونم چرا خواب نمی بینم می رم عارفه را بغل می کنم و می گم معذرت می خوام نمی دونم چرا خواب نمی بینم با هانیه سرسره بازی می کنیم نمی دونم چرا خواب نمی بینم که بهترین دوستم هانیه است نمی دونم چرا خواب نمی بینم کلاس پنجمی ام و ...
دلم می خواد خواب ببینم دوباره کلاس پنجمی ام دوباره با غزال داریم برای عید غدیر یکی از برد های مدرسه را تزیین می کنیم می دونم که دوباره اون روز برنمیگرده می دونم که من و غزال دیگه هیچ کدوم از برد های دبستان را تزیین نمی کنیم فقط می خوام خواب ببینم!
دلم می خواد خواب ببینم دوباره کلاس چهارمی ام دوباره امتحان فارسی ام را بد دادم و دوباره معلممون می خواد باهام حرف بزنه دلم می خواد دوباره ببینم اون همه ترس و دلهره را مد ت هاست که نترسید ام!
دلم می خواد خواب ببینم دوباره کلاس دومی ام دوباره ترس و هیجان دوباره مسابقه ی مشاعره دلم می خواد دوباره توی مسابقه ی مشاعره به نرگس کمک کنم دلم می خواد دوباره ببازم دلم می خواد دوباره نرگس گریه کنه و معلم قرآن بیاد دلداری اش بده! دوباره...
می خوام خواب ببینم دوباره دارم هنجره ام را پاره می کنم برای اینکه نوه وننه اومدن دلم می خواد دوباره مثل اون روزها جیغ و داد کنم دلم می خواد خواب بببینم نوه از در کلاس بیاد تو یه پاچه ش بالا باشه ویکی دیگه پایین ننه بگه::
- نوه آبروم رو بردی چرا اینجوری اومدی سر کلاس!!!
- چیه مگه آقام گفته هر وقت رفتی دست به آب پاچه هاتو بزن بالا شلوارت خیس نشه!
دلم می خواد دوباره بخندم!
دلم از این خواب ها نمی خواد از این خواب هایی نمی خوام که توش لیلا ها خبیثن و قیچی ها نازکنارنجی و موج اف ام ها اتو کشیده و لفظ قلم دلم از این خواب ها نمی خواد!
دلم خواب نمی خواد دلم می خواد بدوم بدوم و بدوم دوباره بدوم جریان هوا را با تمام صورتم احساس کنم دلم می خواد یک خط راستو مستقیم را بدوم و نیازی به هیچ دور زدن نداشته باشم(من از این متنفرم وقتی می دوم مجبور بشم دور بزنم ) می خوام آنقدر بدوم که از نفس بیافتم و بگم که این بهترین لحظات زندگی بود!
دلم می خواد بشینم توی راهرو اون راهروی قدیمی نه راهرویی که قرار بازسازی بشه سرم را به دیوار تکیه بدم و سقف را نگاه کنم همون سقف پر از ترک که زیرش کلی خاطره داشتم می خوام سقف را نگاه کنم و با خودم لیخند بزنم!
دلم می خواد آروم بشینم سر کلاس و الکی به معلم لبخند بزنم اون هم عصبانی بشه و من را بندازه بیرون(من تا حالا از کلاس نیفتادم بیرون ولی لطف خاص خودش را داره)دلم می خواد سر یک درس جدی یک دفعه بزنم زیر آواز دلم می خواد همه چند لحظه مات و مهبوت نگاهم کنند معلم هم چند لحظه شکه بمونه بعد کلی دعوام کنه و بندازتم بیرون من هم در تمام مدت هی بخندم دلم می خواد از توی حیاط زیر باران آنقدر بچرخم تا سرم گیج بره و دیگه نتونم بلند بشم دویاره بارون بیاد آب جمع شه وسط حیاط دست نسیم را بگیرم و دوتایی از توش بدویم وای چه حالی می ده!
دلم می خواد یک روز از خواب بلند شم و به جای صبحانه شیربرنج سرد بخورم، دلم می خواد یک روز با دمپایی برم مدرسه و عینک داداشم را بزنم و کلی بخندم!
دلم می خواد سوار تاب بشم تاب بخورم و با تمام وجودم حس کنم جریان هوا را. دلم می خواد آنقدر بالا بروم که پایم برسد به سر شاخه های درختان و از همان جا یکدفعه بپرم و بچرخم و بدوم و توی آب بالا و پایین بپرم دلم می خواد دمپایی پوشیده باشم تا تمام پایم خیس بشود از نفس بیفتم و لبخند بی رمقی به همه بزنم و راه بیفتم آرام آرام راه بروم مثل فیلم ها غروب بشود دوربین مرا از دور نشان بدهد که دارم ا یک کوه بالا می رم پشت سرم خورشید داره غروب می کنه!
دلم می خواد بدون هیچ دلهره ای کتاب های هری پاتر را برای هزارمین بار بخونم و دلم نمی خواد از این بزرگتر شم تا دیگه نتونم هری پاتر بخونم، دلم می خواد تلفن را بردارم و زنگ بزنم الهه و دوباره باهاش 95 دقیقه حرف بزنم دلم نمی خواد از این بزرک تر بشم تا الهه را فراموش کنم دلم می خواد ساعت یه ربع به یازده زنگ بزنم به لیلا دلم نمی خواد بزرک تر از این بشم که دیگه نتونم تا ساعت 3 نصفه شب بیدار بمونم.
دلم می خواد مثل پر سبک بشم باد منو ببره این ور اون ور از اونجا همه را ببینم و دلم برای هیچ کس تنگ نشه
اگر دیدید یک نفر داره از آسمون براتون دست تکون می ده اون منم!