سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و ما کفش ها را گره نزدیم.

 و یاد گرفتیم که دیگر نمکدان را توی لازانیای صدرا خالی نکنیم

و یاد گرفتیم که اگر می خواهیم رنگ نوشابه تغییر نکند و توطئه مان لو نرود داخلش ماست نریزیم.

 و فهمیدیم که صدرا حس چشایی قوی ای ندارد و چایی را که تا نیمه پر از شکر شده را بدون هیچی تشویشی می خورد.

و فهمیدم که نان و پنیر و کره و عسل و آبلمیو خوراک جالبی نمی شود.

و فهمیدیم که ضحی حتی اگر نیم ساعت هم بیاید این قدر آسمان رو ریسمان را به هم می بافد که همه به خنده بیفتند.

 و فهمیدیم که موقع سوپ خوردن نباید سوپمان را روی میز بریزیم.

و با یک بسته باراکا درست رفتار کنیم.

و با مواظب دل نازک نگین هم باشیم.

و مواظب باشیم عارفه از راه پله ها  به پایین پرت نشود.

و یاد گرفتیم که با فلش نرگس جون شوخی نکنیم.

و فهمیدیم نباید کیک را با نون تست اشتباه بگیریم.

 و یاد گرفتیم که با دره مهربان باشیم.

و یاد گرفتیم که با عبدو درست رفتار کنیم تا کیفمان را قایم نکند.

 و به غزال بگویمم که زمانی که مهمانی داریم نرود مشهد. 

 و یاد گرفتیم که با هم دعوا نکنیم تا قیچی ناراحت نشود.

و یاد گرفتیم که بگذاریم قیچی راحت بخوابد.

ما چیزهای زیادی یاد گرفتیم.

و مهم تر از همه این بود که قدر همدیگر را بدانیم.

و السلام.


+ تاریخ چهارشنبه 89/6/17ساعت 12:30 صبح نویسنده polly | نظر