نمی دانم چه گناهی کرده ام که هر شب باید خواب پاور پوینت نشریه و عکس دسته جمعی و کاندیدای محترم ریاست چمهوری را ببینم!
نمی دانم باید به کجا بگریزم که تمام شب یک نفر این طرف و آن طرف می رود و می گوید که با من کار دارد صبح که از خواب بلند می شوم می خواهم ببینم چه کارم دارد می بینم ای دل غافل خواب بودم و هم اکنون روی تخت خودم هستم و آن فرد مورد نظر که تمام شب من را آزار داده هم اکنون این جا حضور ندارد!
ساعت دوازده شب است توی دستشویی دارم دست هایم را می شویم چشم هایم که ساعت هاست به صفحه ی کامپیوتر خیره شده است را می بندم انوع و اقسام عکس دسته جمعی جلو ی چشم هایم می آید کوچک و بزرگ و خرد و کلون! نمی دانم که دلیل منطقی ای برای تا این لحظه بیدار ماندن و ساختن پاور پوینت نشریه دارم یا نه!
ساعت 11:30 دقیقه است چشم هایم کم کم روی هم می آیند نمی دانم چرا تا این لحظه برای دیدن مناظره که از نصف آن چیزی نمی فهمم بیدار مانده ام! مناظره هم برای خودش عالمی دارد ها یادم باشه دوره ی دیگه کاندید بشم خیلی حال می ده!
ادامه دارد....