• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : جواني 14
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فخري 

    دارم فکر مي کنم شايد ماها با اين تعلق خاطر به سنوات عمرمون و اين بار معنايي سنگيني که به هر عدد مي ديم، خودآزاري مي کنيم...
    ديشب يه لحظه فهميدم از روي 22 سالگي ام پريده ام و يادمش نمياد؛ و بابتش عذاب وجدان گرفتم. فکر کردن به اين که سال پيش رو 25 ساله مي شم هم باعث ميشه جوارح داخلي ام به هم بپيچن. خودکشي با چاقوي تيز سنين.
    در عين حال هيچ دلم نميخواد به نوجووني برگردم. شايدم مغزم به اين نتيجه رسيده که آرزوي محال، تباه کننده است و ديگه آرزوهاي محالشو آدم حساب نمي کنه.
    و به هر حال اطرافيانم معتقدن من ده سال گذشته رو کلا خواب بودم و زحمات منو در ارزش گذاري روي هر عدد، ناديده ميگيرن.
    يه چيز بامزه هم الان يادم اومد در مورد سن و سال و سنوات. يه خواستگاري بود ميگفت چقد خوبه من ادبيات بلدم و حرفاشو ميفهمم و به عنوان مثال ازم پرسيد مي دونين " ازمنه ي ماضيه " يعني چي؟
    ان شاءالله يه روز ترنسليت مورد نظرشو پيدا کنه.
    يا زير بار ننگ استفاده از ترکيب " سال هاي گذشته " بره و اين سرفصل طلايي رو در ليست معيارهاي آشنايي اش تغيير بده.
    پاسخ

    چند روز پيش داشتم فکر ميکردم که چرا به تو مي گفتيم فخري؟ که يادم افتاد نقاشي ت خوب بود و مايه ي فخر خاله معين بودي. نکته عجيب اين پست اينه که قبلا فکر ميکردم خيلي ازت بزرگترم. ولي الان که نگاه ميکنم 28 و 25 (سني که سال آينده خواهيم داشت) اون قدر ها هم با هم متفاوت نيستن و احتمالا هر قدر بزرگتر بشيم اين فاصله کمتر به چشم مياد. و اينکه من هم 24 سالگي م رو گم کردم، فکر کنم همون سال ها کرونا بود. اين ازمنه ي ماضيه از لاي دست هامون ليز خورد و ناپديد شد...