وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
جواني 14
نظرات :
0
خصوصي ،
19
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
1
2
>
+
فخري
در مورد معني نامم، بله. و اينم خاطرنشان کنم که قبلا اجدادمون ته فاميليشون فخري داشتن ولي خانوم معيني موقع لقب دهي اينو نميدونست.
در مورد اينکه هر چي سن بالاتر ميره، فاصله ها کمتر به نظر ميان هم خانوم نجفي آمار ميگفت به خاطر يه مسئله ي آماريه که من درکش نکردم. ولي راس ميگي جالبه. اون موقعا اين 3،4 سال فاصله به نظرم 7،8 سال کش داشت.
پاسخ
اولين بار که وبلاگتو پيدا کردم سوم راهنمايي بودي فکر کنم من دانشگاه ميرفتم. فاصلهمون به نظر خييليييي زياد بود
+
Helly
من دلم تنگ شده...
پاسخ
قلب
+
فخري
يه جايي که يادم نيست کجا، نوشته بود اگه احساس مي کنيم " ديگه هيچي اون حال و هواي قديم رو نداره " ، به خاطر اينه که ما خودمون بزرگ شديم و تبديل شديم به همون بزرگترهايي که قراره براي کوچيکترا سازنده ي اون حال و هوا باشيم.
ولي من از آدم بزرگ بودن و بالاخره مخاطب همه ي حرفاي مهم دنيا قرار گرفتن، مي ترسم. از فاصله اي بعيدي که بين من و اون هم دوره اي هاي مدرسه که بچه دار شدن هست، هم...
پاييز که " ازمنه ي ماضيه " غيبش زد، براي چند ماه وا رفتم. چون قبلش فکر مي کردم بدون زحمت خاصي دارم وارد جمعيت آدم بزرگا ميشم. بعد انگار يکي يقه مو گرفت و کوبوندتم سر جاي قبلي.
پاسخ
دنيا وابسته به ازمنه ماضيه ها نيست فخر آميز. غصه نخور
+
فخري
دارم فکر مي کنم شايد ماها با اين تعلق خاطر به سنوات عمرمون و اين بار معنايي سنگيني که به هر عدد مي ديم، خودآزاري مي کنيم...
ديشب يه لحظه فهميدم از روي 22 سالگي ام پريده ام و يادمش نمياد؛ و بابتش عذاب وجدان گرفتم. فکر کردن به اين که سال پيش رو 25 ساله مي شم هم باعث ميشه جوارح داخلي ام به هم بپيچن. خودکشي با چاقوي تيز سنين.
در عين حال هيچ دلم نميخواد به نوجووني برگردم. شايدم مغزم به اين نتيجه رسيده که آرزوي محال، تباه کننده است و ديگه آرزوهاي محالشو آدم حساب نمي کنه.
و به هر حال اطرافيانم معتقدن من ده سال گذشته رو کلا خواب بودم و زحمات منو در ارزش گذاري روي هر عدد، ناديده ميگيرن.
يه چيز بامزه هم الان يادم اومد در مورد سن و سال و سنوات. يه خواستگاري بود ميگفت چقد خوبه من ادبيات بلدم و حرفاشو ميفهمم و به عنوان مثال ازم پرسيد مي دونين " ازمنه ي ماضيه " يعني چي؟
ان شاءالله يه روز ترنسليت مورد نظرشو پيدا کنه.
يا زير بار ننگ استفاده از ترکيب " سال هاي گذشته " بره و اين سرفصل طلايي رو در ليست معيارهاي آشنايي اش تغيير بده.
پاسخ
چند روز پيش داشتم فکر ميکردم که چرا به تو مي گفتيم فخري؟ که يادم افتاد نقاشي ت خوب بود و مايه ي فخر خاله معين بودي. نکته عجيب اين پست اينه که قبلا فکر ميکردم خيلي ازت بزرگترم. ولي الان که نگاه ميکنم 28 و 25 (سني که سال آينده خواهيم داشت) اون قدر ها هم با هم متفاوت نيستن و احتمالا هر قدر بزرگتر بشيم اين فاصله کمتر به چشم مياد. و اينکه من هم 24 سالگي م رو گم کردم، فکر کنم همون سال ها کرونا بود. اين ازمنه ي ماضيه از لاي دست هامون ليز خورد و ناپديد شد...
+
فخري
و فخري پست جديدو بو کشيد و منو رسوند اينجا :))
فقط يکم عملکرد شامه اش طول کشيد :))
پاسخ
سلام دوست خوب فخرآميز من :)احساس مي کردم توي قبرستان خاطراتم زندگي ميکنم که تو آمدي
+
حلما ناراحت
من واقعا خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي(بيشتر از هر آن که که فکر کنيد) به برادر زاده تون حسودي ام ميشه. منم عمه ميخوام، ولي نه هر عمه اي، من عمه مريم ميخوام.
+
حلما دوست پلي
خااااااااانم چرا فردا تعطيل شددددددددد
من خيليييييييي دلم براتون تنگ شده بووود!
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
پ.ن: تاحالا نشده بود از تعطيلي مدرسه گريه ام بگيره ولي واقعا الان دارم گريه ميکنممممم.آخه بايد تا چهاااااااارشنبه صبر کنم که ببينمتووون
+
حلما دوست پلي
سلاااام
آکادمي شاهزاده خانم ها چطوره؟ :دي)
جادو ممنوع رو تموم کردمم(واقعا اونقدر که فکر ميکردم بد نبودش!)
خب، واقعا قشنگ بود!!!!
شنبه براتون بيارمش؟
+
حلما دوست پلي
چقدر خوشحال شدم که صفحه را باز کردم و متني جديد ديدم
پ.ن: چقدر تايپ کردن بدون ايموجي سخته، ولي خب اينجا قرار بود چند تا از آن ايموجي ها باشد که از چشم هايشان قلب ميبارد...
+
حلما
چقدر زيبا!!!
واقعا که فوق العاده مينوسيد.
امشب براي منم دعا کنيد
1
2
>