• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : پاييز بود.
  • نظرات : 30 خصوصي ، 60 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    بابا از اون سلام هايي كه بلند داد مي زديم مثلا مثل عارفه!

    در ضمن جوابتو دادم برو بخون!

    پاسخ

    باشه. خب بابا. چرا قهر مي کني؟

    سلاااااااااااااااااااااااام!

    پلي الان كه اينطوري سلام كردم يهو بدجوري دلم برا مدرسه تنگيد!

    پاسخ

    سلام چه ربطي داره؟!

    ليلي مجنون



    خدا مشتي خاک را بر گرفت. مي خواست
    ليلي را بسازد،از عشق خود در آن دميد و ليلي پيش از آنکه با خبر شود عاشق
    شد.اکنون سالياني است که ليلي عشق مي ورزد،ليلي بايد عاشق خدا باشد زيرا
    خداوند در آن دميده است و هر که خدا در آن بدمد عاشق مي شود.

    ليلي نام تمام دختران ايران زمين
    است، و شايد نام ديگر انسان واقعي!!!!

    ليلي زير درخت انار نشست، درخت انار
    عاشق شد، گل داد،سرخ سرخ، گلها انار شدند،داغ داغ.هر اناري هزار دانه
    داشت.دانه ها عاشق بودند، بي تاب بودند،توي انار جا نمي شدند. انار کوچک
    بود، دانه ها بي تابي کردند. انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روي دست
    ليلي چکيد. ليلي انار ترک خورده را خورد، اينجا بود که مجنون به ليلي اش
    رسيد.

    در همين هنگام خدا گفت: راز رسيدن
    فقط همين است، فقط کافيست انار دلت ترک بخورد.

    خدا انگاه ادامه داد: ليلي يک
    ماجراست، ماجرايي آکنده از من، ماجرايي که بايد بسازيش.

    شيطان که طاقت ديدن عاشق و معشوقي
    را نداشت گفت: ليلي شدن ، تنها يک اتفاق است، بنشين تا اتفاق بيفتد.

    آنان که سخن شيطان را باور کردند،
    نشستند و ليلي هيچ گاه اتفاق نيفتاد.

    اما مجنون بلند شد، رفت تا ليلي اش
    را بسازد ...

    خدا گفت: ليلي درد است، درد زادني
    نو، تولدي به دست خويشتن است

    شيطان گفت: آسودگي ست، خيالي ست
    خوش.

    خدا گفت: ليلي، رفتن است. عبور است و
    رد شدن.

    شيطان گفت: ماندن است و فرو در
    خويشتن رفتن.

    خدا گفت: ليلي جستجوست. ليلي نرسيدن
    است و بخشيدن.

    شيطان گفت: ليلي خواستن است، گرفتن و
    تملک کردن

    خدا گفت: ليلي سخت است، دير است و
    دور از دسترس است

    شيطان گفت: ساده است و همين جا دم
    دست است ...

    و اين چنين دنيا پر شد از ليلي هايي
    زود، ليلي هاي ساده ي اينجايي، ليلي هايي نزديک لحظه اي.خدا گفت: ليلي
    زندگي است، زيستني از نوعي ديگر چون سخن خدا بدينجا رسيد ، ليلي جاوداني شد
    و شيطان ديگر نبود.

    مجنون، زيستني از نوعي ديگر را
    برگزيد و مي دانست که ليلي تا ابد طول مي کشد. ليلي مي دانست که مجنون
    نيامدني است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.

    ليلي راه ها را آذين بست و دلش را
    چراغاني کرد، مجنون نيامد، مجنون نيامدني است.

    خدا پس از هزار سال ليلي را مي
    نگريست، چراغاني دلش را، چشم به راهي اش را...

    خدا به مجنون مي گفت نرود و مجنون
    نيز به حرف خدا گوش مي داد.

    خدا ثانيه ها را مي شمرد، صبوري
    ليلي را.

    عشق درخت بود، ريشه مي خواست، صبوري
    ليلي ريشه اش شد. خدا درخت ريشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه،
    هزاران برگ، ستبر و تنومند.

    سايه اش خنکي زمين شد، مردم خنکي اش
    را فهميدند، مردم زير سايه ي درخت ليلي باليدند.

    ليلي هنوز هم چشم به راه است چراکه
    درخت ليلي باز هم ريشه مي کند.

    خدا درخت ريشه دار را آب مي دهد.

    مجنون نمي آيد، مجنون هرگز نمي آيد.
    مجنون نيامدني است، زيرا که درخت باز هم ريشه مي خواهد.

    ليلي قصه اش را دوباره خواند، براي
    هزارمين بار و مثل هربار ليلي قصه باز هم مرد. ليلي گريست و گفت: کاش اين
    گونه نبود. خدا گفت : هيچ کس جز تو قصه ات را تغيير نخواهد داد ،ليلي! قصه
    ات را عوض کن.

    ليلي اما مي ترسيد، ليلي به مردن
    عادت داشت، تاريخ هم به مردن ليلي خو گرفته بود.

    خدا گفت: ليلي عشق مي ورزد تا
    نميرد، دنيا ليلي زنده مي خواهد.

    ليلي آه نيست، ليلي اشک نيست، ليلي
    معشوقي مرده در تاريخ نيست، ليلي زندگي است.

    ليلي! زندگي کن !

    اگر ليلي بميرد، ديگر چه کسي ليلي
    به دنيا بياورد؟ چه کسي گيسوان دختران عاشق را ببافد؟

    چه کسي طعام نور را در سفره هاي
    خوشبختي بچيند؟

    چه کسي غبار اندوه را از طاقچه هاي
    زندگي بروبد؟ چه کسي پيراهن عشق را بدوزد؟

    ليلي! قصه ات را دوباره بنويس.

    ليلي به قصه اش برگشت.

    اين بار نه به قصد مردن، بلکه به
    قصد زندگي.

    و آن وقت به ياد آورد که تاريخ پر
    بوده از ليلي هاي ساده ي گمنام و ......

    پاسخ

    کامل نيست
    + نرگس 

    سلام پلي !!!

    منظورت از اين مطلب و بهار آخر پاييز ....آذر بود نه ؟؟؟؟

    روز چهارمش ؟؟؟

    ببخشيد چارمش !!!

    ببخشيد !!!! اول از همه سال نو مبارك !!! ايشاا... امسال هم روز چارم ماه آخر پاييز يه اتفاقي بيفته كه اون روز روز بي نظير زندگي ات بشه .

    بعدشم سفر به خير !!!! حالا كه تو اومدي همه رفتند .

    فعلا !!!!

    پاسخ

    سلام نرگس خانم(من نمي دونم کدوم نرگسي!) شما هر روزي مي خواي حساب کن! من منظورم روز تولد غزال بود. يعني 27 آبان
    راستي پلي تو تا حالا اتفاقي مثل الآن من برات افتاده ، البته نه در مرحله ي فراموشي ؟
    پاسخ

    از اين بدترش هم اتفاق افتاده! اما من مثل{...} ها نگاه نکردم. رفتم اطلاع دادم.

    پلي من دارم همه چي رو فراموش ميكنم بعد تو يه دفعه اومدي ميگي برو بگو .............

    به جان خودم يه بار ديگه بگي برو بگو نصفت ميكنم از همين جا ...........

    پاسخ

    برو بگو. ستاره جان اين اتفاق نمي افته! شما فراموش نمي کني!

    پس برم تا سعي ام رو كنم ...............

    پاسخ

    به نظرات مراجعه کن. مساله مهمي رو گفتم. اين جوري فقط خودت رو اذيت مي کني

    ميگم پلي دارم سعي ام رو ميکنم تو يه هفته ي باقيمونده همه چي رو تموم شده ببينم ......

    اينجوري بهتر نيست ؟

    سلام !

    سال جديدت مبارك

    پاسخ

    سلام سال جديد تو هم مبارک

    سلام

    بنده دارم يه دستي تايپ مي كنم

    از عوارض مادر شدنه

    انشالله هر روزت بهار و عيد باشه خاله مهربون

    پاسخ

    سلام عليکم. بنده هم مجبورم يه دستي تايپ کنم. از عوارض ظرف شستنه! هر روز شما هم بهاري باشه! مامان خانوم!

    سلام .

    پاسخ

    سلام عزيز جان. چرا آن نيستي؟!

    دلم تنگه واسه چشاي مهربونش!

    ببخشيد تقليد كردم ولي حالم خرابه!

    چند روزه بهم مواد نرسيده!

    استخوانام درد ميكنه!

    پاسخ

    کي دلش واسه چشاي مهربون تنگ نيست!
    + هوي خشمگين 

    پولي صدات تو گوشمه....

    دختره ي مجنون!‏ چه سريع اومد نظرم داد!

    پاسخ

    من فقط 4 آذر و 9 آذر رو تعريف کردم تا 26 اسفند داستان داره! اگر مي خواي فردا...!
    + ثمين 
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام !سال نو مبارك
    پاسخ

    سلام! ســـــــــــال نو مبـــــــــــــارک!
    + هو كوچولو 

    سولي پو كوچولو!

    چوطارو؟

    دلم برايت تنگ شده بودا يو !

    بهار من اوايل تابستان بود...

    پاسخ

    سولي هو کوچولو همه خوبند به غير از دستم که تايپ کردن باهاش بسيار دشوار است....! اوايل تابستان چه خبر بود کلک؟!
     <      1   2   3   4