سلام پولي جان ممنون كه به وبلاگم سر زدي
راستي شما درست گفتيد برن يكي از شخصيت كتاب نبرد با شياطين من عااااااااشق كتاب هاي دارن شان هستم من همه ي كتابهاشو خوندم وتازه منتظرم اكتبر فيلم دستيار يك خون اشامبياد ايران پولي جان عزيزم چرا مشكل داري با كتاب دارن شان خوبه كه
سلام خانومي !
شرمنده من اين مدت دير جواب دادم ! ( اراکم ! ) با نخود ... جات خالي !
در مورد امتحانات : کاملا حق با توئه ، ولي اين رو هم بگم ، که من از اول دبستان تا دوم راهنمايي ، يه غير انتفاهي داغون مي رفتم که هر روز ساعت پايانيش ، 3:30 بود !!!!!!!!!!!!!!!
الان همش دوساله که بنا به دلايلي مي رم دولتي و خيلي خيلي راضيم !
گفتم که قدر بدوني ، بفهمي من يه عمر چي کشيدم !!!!!!!!!
سلام گلم عيدت مبارك
اميدوارم يه سال داشته باشي پر از 4شنبه هاي آبي..... آخه آبي خيلي رنگ قشنگيه مگه نه..........؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!1
از طريق وسيله اي كه در دهات ما ان را رايانه ناميده اند!!!
مطمئني خبزي نبوده شيطون؟؟
راستي من اصلا ديگه برنامه كودك نمي بينم حتي اگه بذاره...خيلي باحاله..!
يه كمي بي حواسه...معلمش...ستاره..وااااااي!!!
سلام . خوبي . خوبم ..
پاييز بود ...
تولد سارا و جومونگ و سهراب (15مهر) و خانم باران و ..
راستي تولد بهزاد هم بود ! و تولد رضا ..
و تولد هر كي كه تو بگي ...
من تازگي ها فهميدم از چهارشنبه ها خيلي بدم مياد . جوابت رو هم دادم . طولانيه ..برو بخون !
هري به سادگي گفت:ديگه جان پيچي وجود نداره فقط تويي و من وقتي يکي زنده است که ديگري نمي تونه زنده بمونه يکي از ما قراره براي هميشه بره....
ولدمورت با خنده گفت: يکي از ما؟تو فکر مي کني اون فرد تويي؟ درسته پسري كه تصادفا به خاطر دخالت هاي دامبلدور زنده ماند ....چه اعتماد به نفسي...!!!!!
-پس تصادفي بود که مادرم مردتا منو نجات بده؟تصادفي بود كه من تصميم گرفتم توي قبرستون مبارزه كنم...تصادفي بود كه امشب من تصميم گرفتم از خودم دفاع كنم و هنوز زنده ام؟ و بر گشته ام تا دوباره مبارزه كنم؟
ولدمورت فرياد زد:همش تصادف بود....تصادف و شانس واين حقيقت كه تو پشت زن و مرد بزرگتر قوز كرده بودي و بيني ات رو بالا مي كشيدي و اجازه مي دادي من اونا رو به خاطر تو بكشم...!!!
آدم راستگو به اين مي گن.....
-
واي پولي من سلام
دلم برات اندازه ي تنهاييت توي اصفهان تنگ شده
پولي تو خوبي
منم خوبم
من نمي دونم كي اين برادر ما رو گذاشت توي زندگي ما
خلاصه ما هم مشغول تولد بي موقع لرادريم
پولي مگه تو قبل عيد آشغ من نبودي
خيلي بي معرفتي به چند نفر قول مي دي
پو جان عيد فينيش شد
خجالت نمي كشي اين قدر طولش مي دي
واقعا كه با اين كه خيلي بيمعرفتي اما دوست دارم
ياعلي
راستي مي دونم چرت و پرت گفتم
فشار اين تولدس تو نگران نشو
يا علي
ولدمورت دست سفيد بزرگش را بالا آورد و يكسلي به سرعت ساكت شد وبا كينه توزي ،ولدمورت را نگريست كه دو با ره رو به اسنيپ كرد: قراره پسره رو كجا قايم كنن؟
اسنيپ گفت: خونه ي يكي از اعضا ي محفل .....
كشته مرده ي جذبه اشم....!!!!!!!!
ولدمورت تكرار كرد:شنبه غروب آفتاب
اين كلام گوهر بار ناپدري ام در كتاب 7 هنگام شنيدن خبر هاي اسنيپ گفته شده....قربونش برم....اصلا با خوندن حرفاش بندبند وجودم.....تاپ تاپ مي كني....الهي دخترت برات بميره
بعد از اين همه وقت؟؟؟؟؟؟؟
سوال گل بگيرن درشو ي دامبلدور.....
گلم...آپم.....اگه دست از قارچ هات برداشتي....بيا.....نمي خواد بخوني خودم برات تعريف کردم....فقط بيا...!!!!!
يک آن شد اين عاشق شدن ، دنيا همان يک لحظه بودآن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربودوقتي که من عاشق شدم ، شيطان به نامم سجده کردآدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کردمن بودم و چشمانِ تو ، نه آتشي و نه گِليچيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي
يكم خلاصه كردم!
ما تاريکي و روشنايي را در کنار هم داريم!انتخاب هايي که ما مي کنيم... شخصيت واقعي مارو مشخص
مي کنه!
كلام گوهر باري از سيريوس!
نور به قبرت بباره عزيزم!
البته قبر كه نداره ولي خب!