• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    باش
    پاسخ

    فکر کنم اون هيچو تو خواب و بيداري نوشتم
    عهه پل :/ اينترنتمان آمد خب . عاه اي پل :( چي بگم . هعي .
    پاسخ

    هيچ
    نظر قبليو ميتوني خصوصي کني -_-
    پاسخ

    فکر خوبيه...
    هلش ميدم صفه رو ، درست نميشه :/ پارسي بلاگ پسر خوبي بود که . همون تظري که بايد هلش بدمو نصفه نيمه کرده .
    در مورد مشاوره تون و دفترچه و اينها هم ، اميدوارم چيزي دستگيرش نشه واقعاً . لااقل به عقل و درکش براي فهميدن رجوع نکنه . به نظر اينا هر چي که طولاني و پر پيچ و خم و کلمه باشه ، به نسبت مفيد تره . لابد !
    پاسخ

    هاه... چيزي دستگيرشون نشد... واس همينم برا خودشون قصه هاي بسيار بافتن... مي دوني فخر اگر دستگير شون مي شد شايد بهتر بود :)))))) چون ما ديگ نمي تونستيم ثابت کنيم که اشتباه فهميدن :)))) مث يه نفر که تو بازجويي دروغ بگه و بعدش هر چي بگه دروغ گفتم ديگ کسي باور نکنه :))))
    + متعجب 
    سلام شما که لالايي بلدي چرا خوابت نمي بره:
    پاسخ

    سلام عليکم
    هييييعع پلل -_- نظر قبلي زيباي مرا چرا اين فخري نصفه نيمه کرد ؟
    پاسخ

    کدامش؟
    هي هي هي هاهاي هاااي هاهاي هااي هاهاي
    به هر حال !
    پايان .
    پاسخ

    چرا اينجا اين طوري شدا؟ :/

    با تمام وجود گناه کرديم اما او نه نعمتش را از ما دريغ کرد و نه گناهمان را فاش کرد حال اگراطاعتش کنيم چه خواهد کرد...؟

    آيتم خود ِ خاک عالم . نميدونم بي جهت خاک عالم .
    پاسخ

    اين صفه رو هول بده برگرده سرجاش.... هووووول هووووول
    بااعهشه پل .. فوقش در بحث هاي ديگر در خانه زندگي ِ خودم مي درخشم .. کلاسش پنجره نداره ولي . بايد با قاشق ديوارشو بکنم براي خود پنجره اي بگزينم .
    آيتم " عاخه خب چييکار ميتونم بکنم ديگه مگه " ؛ به همراه ريتم ِ خاک عالم .
    پاسخ

    کلاس انساني هم که من واردش شدم يه پنجره داشت در حد هواکش حمام. بلند مي شديم با نشاط همان را هم باز مي کرديم... بعد هم کلاسمان عوض شد فرستادنمان يک جا نمور ديوار به ديوار استخر که پنجره هايش چسبيده به سقف بود و به جاي فضاي باز به راهرو باز مي شد :/ کلاس هم هميشه بوي استخر مي داد و صداي جيغ و فرياد دبستاني هاي و راهنمايي ها رسما در چند سانتي متري مان شنيده مي شد... و درست کلاس وسط حياط مدرسه ساخته شده بود و صداي معلم رياضي تجربي ها به حدي بود که انگار درست وسط کلاس ما تدريس مي کنند... و کلي مشکلات غيرقابل وصف ديگري که خيلي هايش را يادم نمي آيد... ولي من توي آن کلاس بسيار خنديدم و بسيار گريه کردم و بسيار ياد گرفتم و بسيار خوش بخت بودم... در حالي که کلاس روشن و باز و با پنجره ي دوم رياضي برايم خفقان محض بود... سعي کن خوش بخت باشي فخر... حتي بدون پنجره...
    فردا شد پل ! يه ربع گذشته ولي من الان فهميدم و بايد بهت ميگفتم که فردا شده .
    پاسخ

    بله فخر... مطي داش با من حرف ميزد يهو فردا شد... :)
    ديدي که جواب هاي کنکور آمد ! هعي ...! چه زووود..

    من که همون رتبمو که نفهميدن اصن ولي تازه بعدش مايه ي سرشکستگي هم شدم :))))
    پيروزي هاتو دست کم نگير باعا ...!
    پاسخ

    :) :*