• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : اللهم عجل لوليك الفرج
  • نظرات : 11 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نسخه ي جديد دو کاج

    در كنار خطوط سيم پيام /خارج از ده دو كاج روئيدند

    ساليان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست مي‌ديدند

    روزي از روزهاي پائيزي /زير رگبار و تازيانه باد

    يكي از كاجها به خود لرزيد /خم شد و روي ديگري افتاد

    گفت اي آشنا ببخش مرا /خوب در حال من تأمل كن

    ريشه‌هايم ز خاك بيرون است/ چند روزي مرا تحمل كن

    كاج همسايه گفت با نرمي /دوستي را نمي برم از ياد

    شايد اين اتفاق هم روزي/ ناگهان از براي من افتاد

    مهر باني بگوش باد رسيد/ باد آرام شد ملايم شد

    کاج آسيب ديده ي ما هم /کم کمک پا گرفت و سالم شد

    ميوه ي کاج ها فرو مي ريخت /دانه ها ريشه مي زدندآسان

    ابر باران رساند وچندي بعد /ده ما نام يافت کاجستان

    شاعر: محمد جواد محبت

    پاسخ

    خيلي قشنگ بود گلي...!