• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : حكايت پولي بودن
  • نظرات : 10 خصوصي ، 14 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از خواب كه پا شديم رفتيم يه چيزي بخريم ،‏آقاي مغازه دار پولمان را قبول نكرد ....(!!!!!) رفتيم مدرسه ديديم نوه ي جنابعالي شده معلم خط ! .... خلاصه اينكه هدي نازنينت كم كم داره با اين افكار فوق العادش از دست ميره ... من مي خوام چند قرن بخوابم ...من نمي خوام كنفرانس فيزيك بدم ،‏امتحان تاريخ و ديني بدم ...من شايد فقط بخوام برم سر كلاساي ادبيات ...اونم نه امسال، پارسال...

    سولي پو، چوطارو؟ نبينويام غمگين باشويا ...بعدشم تو كه منو ديوونه كردي ..... بالاخره چي؟

    پاسخ

    آره کاش مي شد منم بخوابم نه به اندازه اصحاب کهف ولي زياد بخوابم تا چهارشنبه بخوابم. بعد بيدار شم ببينم چهارشنبه است هو قول بده موقعي که من خوابم تکليف هاي هندسه و حسابم رو انجام بدي! باشه کوچول من؟ من مي خوام بخوابم بدون اين که تکليف هام رو نوشته باشم. منم با تاريخ حال نمي کنم ديني رو هم که گزارشش رو دادم خدمتتون! جيغيل دستي کوجولوي من! من چطور مي تونم غمگين نباشم؟ اگر منظورت از بالاخره چي بالاخره کيه! بايد بگم ليلا.