مامانِ سارا :)
آره خانم ابراهيمي تا پارسال هم کامپيوتر اوّلا بود هم زبان آموزشي
آخراي پارسال گروه زبان ما اذيّتش کردن بعد ديگه تا آخر سال سر
ما نيومد :)) آزاد بوديم :) البته دو سه جلسه بيشتر نمونده بود .....
کلّاً هنر ماست :دي . اين سوّمين معلمي بود که از سرمون رفت و
نيومد . البته دو تاي قبلي نهايتا دو جلسه بعد بودن يکي هم چند زنگ بعدش اومد :) يکيشونم کلي اشک ريخت سر کلاسمون :/
چرا آخه واقعاً معلما با ما مشکل دارن ؟؟؟ فقط يه خانم غريب -
شاه بهمون چيزي نمي گفتن که امسال شدن ناظممون

و اين سِمَت هم ديگه شوخي نداره که با ما :))
خلاصه که الان کلي دلم تنّگ شد واسه دختر خ کلاهدوز =(
مام يه خسرو داريم :) و کلي اسم زيباتر و دلنشين تر D; و ناگفته نمونه هر بار سر رياضي همديگه رو صدا مي کنيم خ خمسه چندين دقيقه درباره ي قباحت اين حرکت برامون حرف مي زنه :) مام در نهايت قول ميديم به هم ديگه براي مثال بگيم " خانم اصغري " .
بسيار زيبا :)
خب من الان قول ميدم ديگه مزاحم نشم شما کنکورتو بخوني :)