ميگم من همش به تو نظر ميدم توام بيا همش به من نظر بده بلکه اين افسردگي حاصل از بي نظري گريبان منو ول کنه! توام بري اون متناتو بنويسي و انقد افسرده نباشي...
اصن از وقتي معدم رو بوس کردي (هرچند اونجا لوزالمعدم بود ها!!) ولي به هر جال معدم ديگه حتي يکمم درد نمي کنه... سر دردي که داشتم هم با يه بستني خوب شد!
نمي دونم چرا هر وقت من ميرم مهموني و آدم مي بينم سر درد مي گيرم... مثل کمر درد هاي بي خوابي تو مضحکه!
چرا يه دختر نمياري من خاله شم؟؟ :(
معدم درد ميکنه... نمي تونم بخوابم...
بيا بوسم کن خوب شم!
سلام!
شايد باورت نشه ولي صبح که از خواب پاش يدم به اين نيت پا شدم که يه کار خير توي امروز انجام بدم... براي همين پا شدم رفتم آهنگ وبلاگم رو برداشتم... و الان نهايت خوشحاليم! و کلا خيلي احساس افتخار مي کنم يه جمعيتي رو از صداي ناله ها و فرياد هاي محسن و دري وري هاش نجات دادم...
بهم افتخار کن!