• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : عمري اين در و اون در زد اين دل....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    وا خواهر استعدادت برا چي کور بشه؟!
    خدا ... بده!!!
    نبينم اون روزو!
    فقط جاي پينوشتو با متن اصلي عوض کن. ههههه!
    حالا جدا از شوخي.
    بند اول نوشته ات خوب بود و آدمو جذب مي کرد. ولي بند دوم ضعيفه.خسته کننده شده. برا خواننده حرف جديدي نداره مگه اين که فقط دوستهاي خودت بخونن شايد اونا بفهمن. به خصوص اونجا که اشاره به دوره راهنمايي کردي. من ديگه ادامه ندادم. فک کردم داري دوباره راجع به دوران راهنماييت مي گي. نه اين که بد باشه ها. ولي اون يه تجربه شخصي بوده که براي خواننده عام چيزي نداره به خصوص که هر وقت از راهنمايي ات مي گي يا از روشنگر نوشته ات خيلي قابل فهم نيست. نمي گم راجع بهش ننويس ولي يه مرزي قائل بشو براي نوشته هاي عامت با نوشته هاي خاصت که برا دل خودت مي نويسي.
    من بعد از اين جمله اومدم پينوشت رو خوندم و نظر دادم و بعد که ديدم نوشته ات انتخاب شده، فکر کردم که حتما يه نکته اي داشته و اومدم ادامه دادم و خيلي خوشم اومد و همون جور که گفتم داشت اشکمو در مي آورد. شايد اگه اون بند دوم رو حذف کني، بهتر باشه. يا اگه فکر مي کني لازمه و نکته خاصي رو مي خواستي اونجا بگي، يه طور ديگه بيانش کني که خسته کننده نشه و نوشته ات دچار افت نشه.
    پاسخ

    ببين خواهرم! همون طوري که عرض کردم داري بهانه مياري. من فقط يه کلمه گفتم "مدرسه راهنمايي" و فقط يه جمله مربوط به چيزي ميشه که همه ازش مطلع نيستن و اونم براي اينکه مخاطب متن مشخص باشه! خب؟ اون پارگراف دوم هم براي کل متن لازمه! بعدشم اينکه... آره ديگه... حتما بايد نوشتم برگزيده بشه تا شما بخونيش ديگه! اين پارسي نامه هم که خوابه! اين نوشته مو بعد چهار ماه برگزيده کرد....