کاش کودک بودم تا شبها قبل از اينکه بفهمم چه کسي برايم لالايي گفته، عميق ترين خواب دنيا را داشتم.وصبح ها با خميازه وعشوه اي کودکانه،بعد از همه از خواب برمي خواستم.اي کاش کودک بودم ، تا هر وقت دلم مي گرفت با صداي بلند گريه مي کردم و داد مي زدم تا همه درد مرا بفهمند.اي کاش کودک بودم ، تا عروسکهايم را در اختيار مي گرفتم و هر گونه که دوست داشتم با آنها بازي مي کردم و هيچ وقت عروسک هيچ کس نمي شدم. اي کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترين شيطنت زندگيم نقاشي روي ديوار بود.اي کاش کودک بودم ، تا از ته دل مي خنديدم،نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم.