وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
وقتي پولي بچه بود...
نظرات :
2
خصوصي ،
60
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ياسمن
سلام !! جات خالي ديشب چه خوابي ديدم ! خواب ديدم من و بقيه بازيگراي جومونگ داريم جومونگ دو رو بازي مي كنيم ! من خواهر جومونگ بودم ! تو خوابم جومونگ مرده بود و تسو هم واسه نابود كردن گوگوريو به ماها حمله كرده بود !! وسط جنگ يه دفعه سوسانو بدون اين كه كسي بفهمه مي ره يوري رو مي كشه كه بيريو به جاش جانشين بشه . منم واسه تلافي كردن ميرم سوسانو رو مي كشم . شمشيرم رو مي كنم تو بدنش . اما هر كاري مي كنم شمشيرم در نمي ياد !! همون موقع تسو مياد و منو مي كشه ! ( از اين جاي داستان به بعد من مثلا روحم . واسه همين هيش کي جز اون دختره که به جاي بانو يوميول پيش گوي جومونگ شده بود منو نمي بينه ! ) پيش گو مياد روح منو احضار کنه که ببينه من و يوري چه جوري مرديم ! ) منم بهش مي گم سوسانو باعث مرگمون شد و ششما براي انتقام گرفتن از سوسانو و ايل تبارش بايد همه ي جولبوني هارو بيرون کنيد ! خلاصه جولبوني ها هم مي رن قبيله بيريو رو تشکيل مي دن ( قبيله بيريو تو جومونگ دو وجود داره ) بعد اين قسمت فيلم تموم مي شه . بعدش ادامه خوابم پشت صحنه بود که ما بازيگرا داشتيم مي رفتيم خونمون . که وسطش که داشتيم دسته جمعي ناهار مي خورديم مامانم بيدارم کردن !
پاسخ
کاش منم از اين خواب ها مي ديدم! ناهار چي دادن حالا دفعه ديگه تو خواب مزاحم فيلمبرداري بشيم! چند وقتيه هوس پيتزا کردم