طراحي قالب وبلاگ پلي روز به روز بزرگانه تر مي شود و نوشته ها هم پخته تر.
سلام پلي جون! بابت کتاب ها دمت گرم،خيلي قشنگ بودند.حالا چون مي دونم دلت خيلي براشون تنگ شده يکي دو تا تيکه شون رو برات مي نويسم: ليف به جاسمين گفت:وقتي زمانش برسه من هم آدين رو سرمشق قرار مي دم و... بعد به جاسمين نگاه کرد و دوباره گفت:البته اگر... قبولم کند.جاسمين دست ليف را گرفت و جواب داد:احتمالا قبول مي کند!
***
در يک صبح دل انگيز بهار در سال بعد وقتي دلتورا غرق در شکوفه بود و زنبور ها از شيره ي گل ها سرمست بودند و پرندگان در هوا آواز مي خواندند،جاسمين لباس حرير سبزي به تن کرد،مو هايش را با گل آراست و آماده شد تا براي ديدار ليف به تالار قصر برود.
مي بيني اينقدر اين دو تا کتاب رو خوندم که همشو از برم.
حالا مي خوام دو تا ديالوگ بنويسم تا يادي کرده باشم از جيمز:تو خيلي کمتر از اوني که فکر مي کردم شبيه پدرتي، جيمزاز خطر لذت مي برد! امکان نداشت منو ارشد کنن من و جيمز دائم درحال مجازات بوديم اما لوپين پسر خوبي بود و مدال گرفت! (البته مي دونم از هري پاتر خسته شدي)
سلام پولي من..
چقدر طعم درد ميداد متنت..
پولي يه سوال دارم...
خوبي؟
انگار خوب نيستي...چند روزه..واقعا با خوندن متنت سرم درد گرفت
متنت تلخ بود عزيزم. کاممو تلخ کرد.
نبينم تلخ باشي و تلخ بنويسي.منتظر يه پست شيرين پر از نشاطم.
ok ajii jooooon????
سلام!
حرفام ته كشيدن!
تنها چيزي كه مي تونم بگم اينكه....
آپم!
شلام!مي بخشيد مي پلشما!ولي شما كي هشتين؟
ببخشيد يه لحظه صبر كنيد تا من پلاكم رو درآورم!آخيش راحت شدم پلي!
سليم پووووووووووووووووووووووووووولي!
چطوري؟
نمي دونم چي بگم؟
اين داريوش و ثروت خيلي بيكارند . متنفرم !!!
جواب خصوصي هم دادم . بايد بهت رسيده باشه نه ؟
من مي رم از گشنگي در بيام !
سلام...آپم...چه جوري ميشه عكس گذاشت؟؟؟هركاري ميكنم نميشه....
خصوصي هم برو..!!
اين عكسي كه گذاشتي خيلي قشنگه!
مخصوصأ كفشاش!!
تا ديداري دوباره...
بيرون همه دارن برا يه شغل كوچيك جون مي كنن ...اين جا به ما پيشنهاد كسب و كار مي شه ...
عجب دنياييه ...
همچنان قهرم باهات