خوبي تغيير رشته اينه که شب امتحان رياضي مي توني بشيني سي دي هاي شعري که تازه بهت دادنو گوش بدي ، با صداي خسرو شکيبايي !
شيرين نيست؟
خسته مي بندم از آغوش تو رخت و دلم مي لرزد مثل برگي که ميفتد ز درخت ...
يا مثلا اگه اين زندگي باشه من از مردن هراسم نيست يه حالي دارم اين روزا شايدم مردم ، حواسم نيست ... :(
هنوزم گير مي دم پو ، تو نيستي که ببيني ، چگونه عطر تو در عمق لحظه هام جاريست !
يه موقعايي که سر کلاس زير لب شعر مي خونم ، ياد دوران بغل دستي بودن مون ميفتم . هي پو ...
هنوز هم همون نظر قبلي رو راجع بهشخصيت فردوسي و مولانا دارم ! ولي از شعراشون.. بدم نمياد . اتفاقا غزلاي مولوي رو خيلي هم دوست دارم : هي کج و راست مي روي ، باز چه خورده اي ؟! کلک؟! ( با لحن !)
فردوسي انقدر شاعر بوده که ناخودآگاه موقع شعر گفتن آرايه از درونش مي تراويده ، بدون اينکه خودش بفهمه ! همه ي قشنگيش به اينه که بشيني اين آرايه ها رو کشف کني و ... بعد جيگرت حال بياد !
البته منم با مراعات نظير و تضاد و از اين قبيل آرايه هاي خيلي تابلو حال نمي کنم ، ولي مثلا همين واج آرايي که توش مث ديو آز مي شدي ... خدايي تکبير نداشت پو ؟! خدايي؟! يا مثلا اون بيت حافظ ک برات فرستادم : از حياي لب شيرين تو ... خدايي کولاک نبود ؟
نگو نه که دلخور مي شم . والاح !
بيتي از فردوسي در آغاز داستان رستم و سهراب: همه تا درِ آز رفته فراز به کس بر ، نشد اين درِ راز باز
منظور شاعر از راز ، راز مرگ است . از نظر فردوسي ، از آن جا که همه ي انسان ها دچار حرص و آز و تعلقات دنيوي هستند ، در نتيجه از درک راز مرگ عاجزند. به بيان ساده ، انسان ها آزمندند. اگر به ريشه ي آز دقت کنيم ، مي بينيم که در اوستا اين واژه (آزي) نام ديوي است که حرص و ولع زيادي دارد و با دهانِ هميشه بازِ خود هر چه را مي بيند مي خورد . و اگر چيزي براي خوردن و بلعيدن نيابد ، خود را مي خورد! پس ويژگي اصلي ديوِ آز ، باز بودن هميشگي دهان اوست . حال ، هنگام خواندن شعر فردوسي اگر بيت ياد شده با صداي بلند خوانده شود ، صنعت " هم صدايي" يعني تکرار مصوت هاي "آ" و َ در واژگان بيت ( 13 بار) باعث مي شود تا مدت زماني که دهان خواننده باز مي ماند از ديگر ابيات بيشتر شود ، در نتيجه اين مفهوم به خواننده القا مي شود که تو نيز مانند ديو ، آزمندي و دهان خود را براي فرو بلعيدن دنيا باز کرده اي و در نتيجه از درک راز مرگ يا معنويات وا مانده اي ! ...
پو من يادم نمياد کدوم جناس دو تا اسم داشت . اصن يه هم چين چيزي داشتيم ؟
ولي به نظر من خيلي قشنگه ، آدم هر بار که يه بيت رو مي خونه يه نکته ي جديد کشف مي کنه و به وجد مياد . راد با ادبيات هم عاقلانه رفتار مي کرد حتي ، حتي ! اينجا عاشقانه رفتار مي کنن ، عاشقانه .
آخه پو ؛ نوشتي قالبم قالبتو نداره !جناس قلب بود پو . جناس قلب ...
آرايه رو عشقه . بزن قدش انساني !
پو ؟
قالبت قابل زينب رو نداره ؟ يا قالبت قالب زينب رو نداره ؟ يا قابلت قالب زينب رو نداره ؟ يا قالبت قالب زينب رو نداره ؟ يا قابلت قابل زينب رو ...؟