• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : من خودمم.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هر لحظه که ديديش برسان سلام مارا....راهرو هاي روشنگر پر است از آه هايي که بچه ها وقتي تنها راه ميرن ميکشن...پر است از آه اين روشنگر......آه تو هم روش...:(...جدنا....منم مي خوام با صبا حرف بزنم....بهش بگو ميشناسمش...
    هعي....در آن زمان که سرت شلوغه و داري با بچه هاي جديد توي حياط دادو بيداد و ميکني در آن دم که خوشحالي و در حال خود نمي گنجي....همون وسط حياط مثل سوال هاي قاطي پاطي ديني من ...فکر کن کي مي خواي امتحان بدي و همه ي سوال ها در همه.....يه ضحي اي هم بگو....فقط هواست باشه يه جوري بگي که همه بهت بگن چه ربطي داشت.....هواست باشه....(نميدونم احتمالا بايد حواست باشه نه هواست)
    پاسخ

    حالا كه تويي كه اين غلط املايي رو به جون مي خرم و هواسم هست! ;) ما حياط آنچناني نداريم... يه مكاني داريم رو پشت بوم كه سقف هم داره! فقط بعضي جاهاي سقفش سوراخه براي اينكه آسمون رو ببيني! گاهي دلم مي خواد برم زير اون سوراخه وايسم بعد آسمون مثل جاروبرقي منو بكشه بالا و بخوره...جدي تو دلت نمي خواد؟