• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : زندگي از ديد ...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    :)

    براي برگشتن از مشهد ب تهران 8ساعت توي فرودگاه کاشته شديم.ياد اون اصطلاح قيچي توي اون متني ک نوشته يود روز آخر سوم راهنمايي خوند افتادم ک ميگف تمام اين فضاي سبز اطراف بخاطر کاشته شدن ماس در طولاني مدت...

    از فرودگاه مهراباد تا خونمون بعد از فرار کردن از دست اون غول بي شاخ و دم ک اسمش هواپيما بود و اون منطقه ي نفرت انگيز ک اسمش فرودگاه بود اولين چيزي ک ب چشمم اومد ترافيک بود براي ايست بازرسي.آقائه رانندهه ميگف واسه اجلاس از اينا کلي ميذارن.تنها چيزي ک توي اين مدت طولاني سفر ک با زمان علاف شدنمون ب عبارتي ب اندازه ي4 بار رفت و برگشت ب مشهد رو ميشد فقط ب تخت خوابم فکر مي کردم ک چقدر دلم براش تنگ شده بود...

    وقتي برگشتيم مامان ليلا(ليلا رو يادته؟؟عروسيش بود اولاي تير!!)اومد گف همه ي کفش هاي ما رو دزديدن.

    پاسخ

    يادمه هميشه هم كفش هاتون رو جمع نمي كردين كه مي دزديدن! چرا واقعا؟ منم تو اون مدت ترافيك به هر كي جلو دستم رسيد فحش دادم ولي به ايست بازرسي كه رسيديم كلي احساس مهم بودن كردم!‏:دي