:)
براي برگشتن از مشهد ب تهران 8ساعت توي فرودگاه کاشته شديم.ياد اون اصطلاح قيچي توي اون متني ک نوشته يود روز آخر سوم راهنمايي خوند افتادم ک ميگف تمام اين فضاي سبز اطراف بخاطر کاشته شدن ماس در طولاني مدت...
از فرودگاه مهراباد تا خونمون بعد از فرار کردن از دست اون غول بي شاخ و دم ک اسمش هواپيما بود و اون منطقه ي نفرت انگيز ک اسمش فرودگاه بود اولين چيزي ک ب چشمم اومد ترافيک بود براي ايست بازرسي.آقائه رانندهه ميگف واسه اجلاس از اينا کلي ميذارن.تنها چيزي ک توي اين مدت طولاني سفر ک با زمان علاف شدنمون ب عبارتي ب اندازه ي4 بار رفت و برگشت ب مشهد رو ميشد فقط ب تخت خوابم فکر مي کردم ک چقدر دلم براش تنگ شده بود...
وقتي برگشتيم مامان ليلا(ليلا رو يادته؟؟عروسيش بود اولاي تير!!)اومد گف همه ي کفش هاي ما رو دزديدن.