چطوري بانو اميني؟؟؟:))
مي گم من اون قران رو در اوردم....:)
گفتم الان بگم بهتره ....چهارشنبه که همو ديدبم غافل گير نشي...;)
امروز تو هارد ي فيلم پيدا كردم مال زماني بود ك سوم بوديم رئوفه معلم تئاترم بود!
داريم تو خونه حرف مي زنيم بعد من مي گم هووووي!
ميگه آثار باستاني! فكتو مي بندي يا بدم ميراث فرهنگي جمت كنه؟!
اين ديالوگ من بود...
آخ ك من چقـــــــــــــــدر....
چقــــــــــــدر...
چقــــــدر...
دلم واسه اون روزا تنگ شده....
هعـــ ــي ...
حس مي كنم تمام نوشتارمو محاور فرا گرفته!
روز هام شده "رو" و غيره..
نميشه نت نرگس درست شه؟
من مي خوام باش چت كنم:(
ي دقه اين نكته رو برا من روشن كن!
اون دوست عزيز ك پشت خطي بوده مامان من گفته بعدا بزنگ تو بودي؟!
دعواش نكنين! همين الانش اونايي ك تو مدرسه قبليشن هم عقيدن...
قنو بود! مي گفت اينا جزو سعادتمندانن....
حالا من همين پارسال رفتم مسافرت بعد عيد فطرا...امسالم ك همش دو رو بود!
عيد فطر پارسالو يادته من شمال بودم؟
اس دادم بت؟
من يادمه ها...
آخ من چقد با اين دوست عزيز " گندم" حال كردم!
تو زندگيم تابستوني نديده بودم اينقققدر مسنجر خلوت باشه و بشينم پاي كمي؛
بگم خب! حالا چ كار كنم؟
يعله!
اون موقع ك همه مي دونسن ميرزايي جون كجاس جز تو!
بعله. در خاطرم هست.
اونجا منم نقش داشتم بعد چون بيزي (ب معناي شلوغ!) بودن و اينا دگ نقشم باز هم ب منتظرين پيوست!